معنی کلمه شناسایی در لغت نامه دهخدا
همه در شناسایی اختران
فروگفته احوال گردون در آن.نظامی.شناساییش بر کس نیست دشوار
ولیکن هم به حیرت میکشد کار.نظامی.دمی با حق نبودی چون زنی لاف شناسایی
تمام عمر با خود بودی و نشناختی خود را.وحید قزوینی.- شناسایی دادن ؛ خود را معرفی کردن به کسی که خود او را یا کسان او را از پیش می شناخته است. ( یادداشت مؤلف ). خود را به نشانیها شناساندن.
|| اعتراف. اقرار. ( یادداشت مؤلف ). || آشنایی. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ). تعارف. معارفه. ( یادداشت مؤلف ).