معنی کلمه شمایل در لغت نامه دهخدا
تویی ظل خدا و نور خالص
به گیتی کس شنیده ست این شمایل.منوچهری.او [ امیر سعید ] از پدر خویش عادلتر بود و شمایل او بسیار بوده است که اگر همه را یاد کنیم دراز گردد. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 113 ).
سخنهای تو در رسایل بدایع
هنرهای تو در شمایل غرایب.( منسوب به حسن متکلم ).خجسته نایب صدرالخلافه عون الدین
که ازشمایلش آبستن است باد شمال.خاقانی.از شمایل شمامه های بهار
به قیامت ستاره کرده نثار.نظامی.باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمه ای همی گفت. ( گلستان ). در صحبت آن درویشان از شمایل و فضایل خواجه بسیار می شنودم. ( انیس الطالبین ص 214 ). شرح بزرگی ولایت خواجه بهاءالحق والدین قدس اﷲ سره می کردند واز شمایل ایشان بسیار ذکر کردند. ( انیس الطالبین ص 142 ). بر دکان من آمدند و از شمایل سلطان العارفین ابویزید قدس اﷲ روحه العزیز ذکر می کردند. ( انیس الطالبین ص 133 ).
- خجسته شمایل ؛ خوشخوی. ( ناظم الاطباء ).
|| شاخهای نورسته درخت. ( آنندراج ) ( از برهان ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). || جوی کوچک و جدول آب. || گروه مردم اندک. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). || روی. چهره. شکل. ( آنندراج ) ( از برهان ) ( غیاث ). فارسی زبانان بمعنی صورت و تقطیع و وضع استعمال کنند. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) ( از غیاث ) :
توان شناخت به یک روز از شمایل مرد
که تا کجاش رسیده ست پایگاه علوم.سعدی ( گلستان ).در وصف شمایلت سخندان
ای کودک خوبروی حیران.سعدی.بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم.سعدی.این چه طلعت مکروه است... و منظر ملعون و شمایل ناموزون. ( گلستان ). دریغ اگر این بنده با حسن شمایلی که دارد زبان دراز و بی ادب نبودی. ( گلستان ).