شفع

معنی کلمه شفع در لغت نامه دهخدا

شفع. [ ش َ ] ( ع اِ ) جفت. خلاف وتر. ج ، اشفاع. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از مهذب الاسماء ). جفت. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( از اقرب الموارد ). || روز عید اضحی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روز اضحی بسبب داشتن روز همانند و متشابه ، چنانکه به روز عرفه «وتر» گویند. ( از اقرب الموارد ). || خلق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عالم خلق است و آن مرتبت دوم است. ( فرهنگ مصطلحات عرفا از اصطلاحات الصوفیه ).
شفع. [ ش َ ] ( ع مص ) جفت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( المصادر زوزنی ). جفت کردن ، یعنی افزودن یک واحد به یک. ( از اقرب الموارد ). || جفت کردن رکعت را. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || جفت شدن برای کسی اشباح ، شفعت لی الاشباح ( مجهولاً )؛ جفت شد مر مرا اشباح یعنی یک چیز را دو دیدم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اعانت کردن کسی را بر عداوت و ضرر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زیاده کردن چیزی را بر چیزی. قوله تعالی : من یشفع شفاعة حسنة ( قرآن 85/4 )؛ ای یزد عملاً الی عمل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
شفع. [ ش َ / ش ِ ] ( ع مص ) بچه شدن در شکم ماده شتر و یا میش علاوه بر بچه ای که در شکم دارد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
شفع. [ ش َ ] ( اِخ ) خالق و خدای عزوجل. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شفع در فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (اِ. ) زوج (عدد )، جفت ، ج . اشفاع ، شفاع .

معنی کلمه شفع در فرهنگ عمید

زوج، جفت، عدد جفت.

معنی کلمه شفع در فرهنگ فارسی

( اسم ) زوج جفت جمع : اشفاع شفاع .
خالق و خدای عزوجل

معنی کلمه شفع در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شَّفْعِ: زوج
معنی شَفَا: لبه هر چیز
تکرار در قرآن: ۳۱(بار)
شفع و شفاعت هر دو مصدر اند به معنی منظم کردن چیزی به چیزی. راغب گوید «الشَّفْعُ: ضَمُّ شَّیْ‏ءٍ اِلی مِثْلِهِ» در اقرب الموارد گفته «شَفَّعَ الْعَدَدَ: صَیَّرَهُ زَوْجاً اِیْ اَضافَ اِلَی الْواحِدِ ثانِیاً». . شفع در اینجا اسم است به معنی جفت چنانکه وتر به معنی تک است یعنی: قسم به جفت و تک و قسم به شب آنگاه که می‏رود. تفسیر این آیه در «فجر» دیده شود. شفاعت‏ ظاهراًشفاعت را از آن جهت شفاعت گوئیم که شفیع خواهش خویش را به ایمان و عمل ناقص طرف منضّم می‏کند و هر دو مجموعاً پیش خدا اثر می‏کنند. با در نظر گرفتن اینکه انگیزاننده شفیع، خداست و او دستور داده چنین خواهشی بکند چنانکه خواهیم گفت. مثلاً رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم با اجازه خدا خواهش خویش را به عمل ناقص مؤمن توأم کرده و از خدا می‏خواهد که او را بیامرزد. به عبارت دیگر همانطور که آن حضرت در دنیا شفاعت رهبری دارد و واسطه در رساندن احکام خداست، در آخرت نیز واسطه در جلبمغفرت خداست. لذا معنای اولی در آن ملحوظ می‏وشد علی هذا شفیع به معنی واسطه، وسیله، و کمک است. شفاعت را باید از دو جهت بررسی کرد یکی از جهت تکوین و دیگری از جهت تشریع. اما از جهت تکوین از بعضی آیات مستفاد می‏شود که کلیه اسباب و وسائل زندگی نسبت به مسبّبات و رساندن رحمت خدا به خلق واسطه و شفیع اند . جمله «ما مِنْ شَفیعٍ اِلّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ» پس از ذکر آنها روشن می‏کند آنها نیز شفیع و واسطه رحمت خدایند ایضاً آیه . و ایضاً . و در آیاتی نظیر و ظاهراً مراد انضمام اسباب به یکدیگر است که به اراده خدا انجام می‏پذیرد مثل «یُدَبِّرُ الْاَمْرَ». اما از جهت تشریع: می‏شود گفت کلیه اعمال وسائل و شفیعانند در جلب رحمت و مغفرت خداوند مائده:35]. وسیله‏ای که می‏توان نسبت به خدا طلب کرد همان راه‏ها و اعمالی است که خداوند قرار داده است و نیز شفیعان آخرتند که از جانب خدا بدین مقام منصوب اند . شفاعت به اذن خداست آیاتی داریم که می‏گویند: هیچ شفیعی نیست مگر پس از اذن خداوند چنانکه در آیه 255 بقره و 3 یونس گذشت ایضاً . این آیات صریح اند در اینکه شفیع را باید خدا منصوب کند و به وی اجازه دهد، آیه اخیر روشن است که مطلق شفاعت مال خداست و حکومت آسمانها و زمین از اوست. اوست که در دنیا اسباب و وسائل زندگی و رحمت و در آخرت واسطه‏های شفاعت قرار می‏دهد. علی هذا شفاعت آن نیست که مجرم با کمک شفیع جلو مقررات خدائی را بگیرد و نقض قانون کند مثل پارتی بازیها دنیا. بلکه خود قانونگذار (خدا) همان طور که عده‏ای را در دنیا وسیله هدایت و واسطه رساندن احکام قرار داده آنها را در آخرت وسیله مغفرت خویش قرار داده است. مجرم فی حدّ ذاته نسبت به استفاده از شفاعت مسلوب الاختیار است و محلی چنین خواسته و چنین قرار داده است. بدین طریق بعضی از اشکالات که به شفاعت شده مرتفع می‏شود. شفاعت در آخرت یعنی استغفار حکم اوّلی آیات قرآن آن است که در آخرت مطلقاً شفاعت و واسطه‏ای نیست و هیچ کس حق دم زدن ندارد. کارها فقط در اختیار خداست واحدی به حال احدی مفید نیست و کسی در کار کسی حق دخالت ندارد. ، ، ایضاً . همچنین است آیاتیکه مطلق دوستی و شفاعت و دادو ستد را در آخرت نفی می‏کنند مثل . ایضاً آیاتیکه فائده شفاعت را نفی کرده و آن را بی فایده می‏دانند ، . به موجب این آیات شفاعتی در آخرت نیست و اگر هم کسی درباره کسی سخن گوید مسموع نخواهد بود. لیکن با ملاحظه‏آیات دیگر که شفاعت را به اذن خدا اثبات می‏کنند خواهیم دانست مقصود از آیات نفی، استقلال در شفاعت است. به عبارت اخری آن دسته آیات می‏گویند: کسی در شفاعت به دیگران استقلال ندارد و نمی‏تواند بدون اذن خدا کاری کند ولی شفاعت پس از اجازه خداوند مرحله دیگری است که آیات بسیاری آن را اثبات می‏کنند نحو ، ، . مقتضای این آیات آن است که بعد از اذن خدا شفاعت هست. ملائکه آسمان شفاعت می‏کنند ولی شفاعتشان فائده‏ای ندارد مگر پس از اذن خدا. همچنین است آیات سه گانه زیر: ، ، . آیه اول راجع به شافعین است یعنی آن روز فایده نمی‏دهد شفاعت، مگر شفاعت کسی که خدا به او اذن داده و از سخن گفتنش راضی است چنانکه در آیه دیگر است . آیه دوم راجع به مشفوع لهم است یعنی شفاعت پیش خدا فایده‏ای نمی‏دهد مگر برای کسی که خدا اجازه داده در حق او شفاعت شود مثل آیه . یعنی ملائکه شفاعت نمی‏کنند مگر به‏آن که خدا از او راضی است. ولی آیه سوم به هر دو متحمل است فاعل «یَمْلِکُونَ» راجع است به مجرمین در آیه قبل یعنی گناهکاران مالک شفاعت ندارد ولی شفاعت ندارند ولی‏آن که نزد خدا عهدی دارد مالک شفاعت می‏شود ممکن است مراد مشفوع لهم باشند که آنها شفاعت شافعان را مالک می‏شوند. گفته‏اند مراد از عهد ایمان به خدا و تصدیق به نبوّت است. و غیر این نیز گفته‏اند . و شاید مقصود شافعان باشند یعنی‏آن که پیش خدا عهدی دارد او مالک شفاعت است و می‏تواند شفاعت کند. این احتمال قوی‏تر است به قرینه آیه . یعنی آنانکه این مردم غیر از خدا می‏خوانند و آنها را شفیع و واسطه می‏دانند مالک شفاعت نیستند و نمی‏توانند شفاعت که دانسته و از روی علم به حق شهائت بدهند. این آیه راجع یه شافعان است و ظاهراً مراد از «عهد» در آیه فوق همان «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» است. به هر حال هر سه آیه مورد ذکر با آیاتیکه در تفسر آنها آوردیم همه دلالت بر وجود شفاعت دارند البته با اذن خدا. شافعان قیامت‏ شافعان قیامت آنان اند که در دنیا واسطه فیض و هدایت اند. این قاعده از قرآن با کمک روایات به بهترین وجهی استفاده می‏شود. توضیح اینکه: به تصریح قرآن از جمله شفعاء روز قیامت ملائکه‏اند چنانکه در آیه 28 انبیاء و 26 نجم گذشت. ملائکه در دنیا واسطه فیض و هدایت اند و حتی عده‏ای از آن بزرگواران سلام اللّه علیهم در دنیا نیز پیوسته برای اهل ایمان استغفار می‏کنند چنانکه آمده این فرشتگان چنانکه در دنیا چنین محل فیض اند و حتماًدعای آنها در پیشگاه خداوند مقبول است ایضاً آیه . آیه دیگری که شافعان قیامت را معرفی می‏کند این آیه است . مراد از حق چنانکه گفته‏اند توحید است یعنی بتها و معبودات دروغین مالک شفاعت نیستند بلکه مالک شفاعت آنها اند که دانسته و از روی علم، به توحید اقرار کرده‏اند بعضی‏ها مفعول «یَعْمَلُونَ» را مشفوع لهم گرفته‏اند یعنی شافعان آنها را می‏شناسد. ولی قوی به نظر می‏رسد که قید شهادت باشد جمله «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» شامل انبیاء، ائمه، علماء و صلحاء و غیر هم است. علی هذا این ها همه در قیامت شفیع اند چنانکه در نقل روایات خواهد آمد و اینها همه در دنیا واسطه فیض و هدایت اند. ایضاً آیه . بنابرآن که مراد شافعان باشند در این صورت بعید نیست که اتخاذ عهد همان شهادت به حق باشد. ولی روایاتی هست که دلالت دارند مراد از آیه شفاعت شدگان اند. و عهد مثلاً ولایت است. روایات درباره شفاعت و شافعان زیاد است مجلسی رحمة اللّه در بحار (ج 8 ص 29 - 93 طبع جدید) بیشتر آنها را نقل کرده و شفعائیکه درآن روایات نام برده شده به قرار ذیل اند: حضرت رسول و ائمه اطهار سلام اللّه علیهم اجمعین، پیامبران (البته عدّه‏ای نام برده شده)، جبرئیل، حضرت فاطمه سلام اللّه علیها، علماء، شهیدان، مؤمنان،، همسایه در حق همسایه، دوست در حق دوست. روایاتی نیز در کافی و غیره مخصوصاً نهج البلاغه درباره شفاعت قرآن هست که کلام اللّه مجید روز قیامت شفاعت خواهد کرد و شفاعت آن پذیرفته است و در حق آن است: شافع مشفّع. برای نمونه دو حدیث ذیل را نقل می‏کنیم «عَنْ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبائِهِ عَنْ عَلَّیٍ علیه السلام قالَ قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم: ثَلاثَةٌ یَشْفَعُونَ اِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُشَفَّعُونَ: اَلْاَنْبِیاءُ، ثُمَّ الْعُلَماءُ، ثُمَّ الشُّهَداءُ. عَنْ حُسَیْنِ بْنِ خالِدٍ عَنِ الرِّضا عَنْ اَبیهِ عَنْ آبائِهِ عَنْ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِحَوْضی فَلا اَوْرَدَهُ اللّهُ حَضی. وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِشَفاعَتی فَلا اَنا لَهُ اللّهُ شَفاعَتی ثُمَّ قالَ اِنَّما شَفاعَتی لِاَهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ اُمَّتی فَاَمّا الْمُحْسِنُونَ فَما عَلَیْهِمِ مِنْ سَبیلٍ. قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ خالِدٍ فَقُلْتُ لِلرِّضا علیه السلام: یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ فَما مَعْنی قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنْ اِرْتَضَی اللّهُ دینَهُ» حدیث «اِدَّ خَرْتُ شَفاعَتی لِاَهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ اُمَّتی» مورد قبول فرقین است چنانکه در مجمع فرموده. نا گفته نماند شافعانی که نام بردیم همه در دنیا واسطه‏فزض و هدایت اند علی هذاآن که در دنیا واسطه فیض و هدایت اند علی هذاآن که در دنیا واسطه و شفیع است در آخرت نیز چنان خواهد بود پس نطفه شفاعت از دنیا متکون می‏شود و این قاعده بسیار قابل قبول است: در کتب اهل سنت نیز احادیثی درباره شفاعت نقل شده که حاجت به نقل آنها نیست. شفاعت شدگان‏ به موجب آیه . شفاعت شدگان کسانی اند که خدا را از آنها راضی است و به موجب آیه . بنا برآن که مراد از آیه، مشفوع لهم و از عهد ،توحید است، اهل توحید اهل شفاعت اند نتیجه‏آن که برای کفّار و مشرکان شفاعتی نیست که نه عهدی عنداللّه دارد و نه خدا از آنها راضی است . و به موجب روایات شفاعت شدگان گناهکاران اهل توحیدانه و در بعضی هست که همه به شفاعت رسول خدا صلی اللّ علیه و آله وسلم محتاج خواهند بود. رجوع شود بر روایات. به نظر می‏آید مراد از «لِمَنِ ارْتَضی» چنانکه از حضرت امام رضا علیه السلام نیز نقل شد آن نیست که خدا از همه چیز او راضی است بلکه خداوند نسبت به او راضی است بلکه خداوند نسبت به او فی الجمله رضایت دارد ولو راجع بدین و اعتقاد قلبی او باشد و چون شخص معتقد قهراً بعضی از اعمال نیک را خواهد داشت بدست می‏آید که شفاعت مال کسانی از اهل توحید است که «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً». شفاعت نقص غرض نیست‏ در گذشته دیدیم که آیات قرآن در وجود شفاعت با اذن خدا صریح اند. در این صورت جائی برای اشکال وجود ندارد آنچه قرآن اثباتش می‏کند نمی‏توان درباره آن تشکیک نمود. و آنچه از گروهی نقل شده که شفاعت با توحید در عبادت منافات دارد و آن نوعی در عبادت منافات دارد و آن نوعی شرک است، بی جا و لغو می‏باشد. بزرگترین اشکالیکه درباره شفاعت کرده‏اند آن است که شفاعت موجب تجرّی به گناه بلکه موجب تشویش به گناهاست. ولی باید دانستکه شفاعت فقط امیدواری ایجاد می‏کند و از یأس باز می‏دارد توضیح‏آن که به موجب . نباید از مکر خدا و قهر خدا ایمن بود و به موجب . نمی‏توان از رحمت خدا نا امید شد زیرا این هر دو از گناهان کبیره است، مؤمن معتدل کسی است که پیوسته بین خوف و رجاء است . می‏دانیم که خداوند غفور و رحیم است ولی هیچگاه نگفته‏اند غفور و رحیم بودن خدا موجب تجرّی است خدا فرماید . ابراهیم علیه السلام به خدا عرض می‏کند: . حال‏آن که دعای او مقبول درگاه خدا است و برای مؤمنان در روز قیامت مغفرت خواسته، یعقوب علیه السلام به پسران گناه کارش می‏گوید: . به رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دستور می‏رسد برای خودت و امتت استغفار کن ،. حاملان عرش و دیگر فرشتگان پیوسته به مؤمنان چنانکه گذشت استغفار می‏کنند و «فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا» می‏گویند. آیا اینها غیر از شفاعت است؟ آیا این‏ها موجب تجرّی است. آیا وجود دکتر و دارو و عمل جرّاحی مشوّق و موجب آن است که ما عمداً شکم خویش را پاره کنیم. یا پای خویش را بشکنیم؟ نه بلکه وجود آنها باعث اطمینان خاطر است که در روز مبادا به درد ما خواهند خورد. وانگهی شفاعت موجب آن نیست که خدا تحت تأثیر شفیع قرار گیرد و از قانون کلی خود دست بردارد و اینکه در چه دنیائی زندگی می‏کنند دانا است و خودش به شفیع دستور می‏دهد که «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ» شفیع اولاً و بالذّات مسلوب الاختیار است و گناهکار رو سیاه نقشی در این کار ندارد این خداست که شفیع را به شفاعت بر می‏اندازد نه اینکه خواسته به کمک شفیع به جنگ خدا بروند و از تصمیم خداوندی جلوگیری کنند. از طرف دیگر روشن نیست که همه گناهان مورد شفاعت خواهند بود چنانکه در روایات بعضی از گناهان نام برده شده که مورد شفاعت نخواهند بود خلاصه شفاعت مورد رجاء و امید و تحرّک اسن نه موجب تجرّی به گناه . به عقیده معتزله شفاعت برای مطیعین و توبه کاران است و باعث ترفیع مقام آنها خواهد بود گناهکاران اهل ایمان است حدیث «اِدَّخَرْتُ شَفاعَتی لِاَهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ اُمَّتی» مورد قبول امّت اسلامی است با این حدیث این مطلب را به پایان می‏بریم قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم: «اِنّی اَشْفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَاُشَفَّعُ وَ یَشْفَعُ عَلِیٌّ فَیَشْفَعُ اَهْلُ بَیْتی فَیُشَفَّعُونَ وَ اِنَّ اَدْنَی الْمُؤْمِنینَ شَفاعَةً لَیَشْفَعُ فی اَرْبَعینَ مِنْ اِخْوانِهِ کُلُّ قَدِ اسْتَوْجَبَ النّارِ» (مجمع البیان).

جملاتی از کاربرد کلمه شفع

تألیف سه جلد کتاب به نام‌های «مسئولیت مدنی ناشی از مالکیت و نگهداری اشیاء» و «ایجاب و قبول در عقد» که به زبان عربی نیز ترجمه شده‌اند. وکتاب شفعه و وصیت در حقوق مدنی ایران و فقه امامیه می باشداز جمله مقالات وی نیز می‌توان به، الزامات و مبانی قراردادها، الزامات و مبانی خارج از قرادادها، جایگاه اضطرار در حقوق، آثار اشتباه در حقوق، اخلاق کاربردی، سلسله درسهای تفسیر قرآن و سلسله درسهای اخلاق برای خلبانان و نیروهای هوایی اشاره کرد.
آنان که به وتر و شفع جستند ز یزدان نفع کردند ز خاطر دفع اندیشه شیطانی
و امّا کمال العطاء فما روی انّ النبی (ص) قال: «المؤذنون أمناء المؤمنین علی صلوتهم و صیامهم و دمائهم لا یسئلون اللَّه تعالی شیئا الّا اعطاهم و لا یشفعون لشی‌ء الّا شفعوا فیه»
قول النبی (ص): یشفع الشّهید فی سبعین من اقاربه.
قوله: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً» الایة. از روی ظاهر هیبت و سطوت عزت خود بخلق مینماید، و از روی باطن بندگان و دوستان خود را تشریف میدهد که ما این زمین را فراش شما گردانیدیم، و بساط شما ساختیم. چون شما نباشید بساط بچه کار آید، آسمان سقف شما ساختم، ستاره دلیل شما، آفتاب طباخ شما، ماه شمع رخشان شما، چون شما رفتید شمع بچه کار آید، و دلیل چه کند، بساطی که برای دوست کردند چون برفت ناچار برچینند، چون شما رفتید ما این بساط بر گیریم که نه کسی دیگر را خواهیم آفرید. «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» آسمان و زمین و ماه و آفتاب و جبال راسیات و بحار زاخرات دلاله راه شما بودند هر یکی را مشعله‌ای در دست نهاده و فراراه شما داشته. فردا که وقت نظر بود همه را از پیش تو برگیریم، گوئیم خبر رفت و نظر آمد، برهان وقتی باید که عیان نبود، چون عیان آمد برهان چه کند، دلاله چندان بکار آید که دوست بدوست نرسیده است، اما چون دوست بدوست رسید دلاله را چکند، چون روزگار روزگار خبر بود هدهد در میان باید تا خبر دهد، امّا چون عهد نظر آمد هدهد بکار نیاید. مصطفی (ص) تا بمکّه بود جبرئیل آمد شدی می‌داشت چون بسدره منتهی رسید جبرئیل بایستاد، گفت ما اکنون حجاب گشتیم دوست بدوست رسید واسطه بکار نیست، و دلاله اکنون جز حجاب نیست. «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» الایة. مصطفی (ص) گفت: «انّ الرّجل من امتی لیشفع للفئام من الناس فیدخلون الجنّة بشفاعته. و انّ الرّجل لیشفع للقبیلة و انّ الرّجل لیشفع للعصبة، و انّ الرّجل لیشفع لثلاثة نفر، و للرّجلین و للرّجل»
من عدوی میلیمترم دشمن میلیگرم خواستار شفع و وترم دوستار نافله
آن گه گریستن بر خلق افتد، و چندان بگریند که بجای اشک خون ریزند، و گویند: من یشفع لنا الی ربّنا حتّی یقضی بیننا؟ کیست که از بهر ما شفاعت کند بحضرت ذو الجلال تا حکم کند میان ما و کار برگزارد؟ رسول خدا گفت: آن ساعت خلق روی به آدم نهند، و گویند: ای آدم! تو آنی که اللَّه تعالی ترا بید صنعت خویش بیافرید، و با تو برابر سخن گفت، و ترا در بهشت بنشاند، و مسجود فریشتگان کرد.
اما اندر جمله قرابت را زیادت امیدی است به شفاعت وی، ولکن باشد که گناه چنان بود که شفاعت نپذیرد و نه همه گناهی شفاعت پذیرد، چنان که حق تعالی گفت، «و لایشفعون الالمن ارتضی» و فراخ رفتن به امید شفاعت همچنان بود که بیمار احتما نکند و هر چیز همی خورد بر اعتماد آن که پدرم طبیب استادی است او را گویند بیماری باشد که چنان گردد که علاج نپذیرد و استادی طبیب سود ندارد. باید که مزاج چنان بود که طبیب آن را علاج تواند کرد.
و عن عائشة قالت قال رسول اللَّه (ص): ان فی القرآن سورة یشفع قارئها و یغفر لمستمعها الا و هی سورة یس.
من هنا یشفع به پیش علم او لا ابالی‌وار الا حلم او