معنی کلمه شرق در لغت نامه دهخدا
- شرق دست ؛ آوایی که از خوردن کف دست به جایی آید، همچون : سینه زدن و غیره. ضرب شست :
گاه بگشوده گریبان ، روز تا شب سینه را
در معابر از شرق دست گلگون می کنند.ملک الشعراء بهار.- || کنایه از لیاقت و کفایت و حسن اداره و کاربری است : با این درآمد کم من این خانه را با شرق دست اداره می کنم. ( لغات عامیانه جمال زاده ).
- شَرَق شَرَق یا شَرق ُ شَرق ؛ تکرار صوت خوردن چیزی به چیزی. رجوع به شرق شرق در ردیف خود شود.
- شرق و شروق ؛ اسم صوت است و صدای برخورد دو چیز با یکدیگر را می رساند. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- شرقی و شروقی ؛ ترکیبی است نظیر شرق و شروق ، منتهی بیشتر در مورد بیان کیفیت و شدت کتک کاری و ضربه هایی نظیرسیلی و مانند آن بکار می رود. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
شرق. [ ش َ ] ( ع مص ) برآمدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( از مهذب الاسماء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). تابان شدن و برآمدن آفتاب. ( آنندراج ). || شکافتن گوش گوسپند را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). شکافتن گوش گوسپند و بره را. ( از اقرب الموارد ). گوش گوسپند بشکافتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || غوره برآوردن خرمابن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || چیدن و درویدن ( میوه ) را. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ضعیف شدن روشنی آفتاب یا نزدیک غروب رسیدن آن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || در گلو ماندن چیزی. ( از آنندراج ).
شرق. [ ش َ رَ ] ( ع مص )شکافته گوش شدن گوسپند به درازا. || به گلو ماندن آب و خدو. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). آب در گلو بماندن. ( بحر الجواهر ). در گلو گرفتن آب و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). شراب و جز آن در گلو گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سرخ شدن چشم کسی : شرق الدم فی عینه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خون ماندن در چشم کسی. || سخت سرخ شدن چیزی. || سرخ شدن چهره کسی از شرم و خجالت. ( از اقرب الموارد ). || ضعیف شدن روشنی آفتاب. || نزدیک رسیدن غروب آفتاب. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || اندوه و غصه ناک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تنگ شدن سینه کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || واقع شدن شر در بین کسان : شرق ما بینهم بشر؛ وقع الشر بینهم. || بازداشتن زمین آب را از جریان در روی آن. || پرخون شدن زخم. ( از اقرب الموارد ).