شرابی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب به شراب. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره. معتاد بشراب. آلوده به شراب. ( یادداشت مؤلف ). - شرابی تلنگی ؛ از اتباع ، شرابخوار دائم. ( یادداشت مؤلف ). || شراب ساز. شراب فروش. ( از یادداشت مؤلف ). || شرابدار. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). ساقی. ( آنندراج ) : ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید در او باز کن و رو بر آن خم نبید.منوچهری.|| به رنگ شراب. ( یادداشت مؤلف ). شرابی. [ ش َ] ( اِخ ) جمعی از محدثین به این نسبت معروفند که مربوط به پیشه آبا و اجدادی است. ( از انساب سمعانی ).
معنی کلمه شرابی در فرهنگ عمید
۱. به رنگ سرخ ارغوانی. ۲. (اسم، صفت نسبی ) [قدیمی] ظرف شراب. شراب فروش، سقا.
معنی کلمه شرابی در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منسوب به شراب . ۲ - باده پرست میخواره .
جملاتی از کاربرد کلمه شرابی
شرابی ده که اندر جا نگنجم چو فرمودی مرا جا را بگردان
بحمداللهت نیست هیچ اختیار اگر در شرابی وگر در نماز
در این سال [دویست و سی و چهارم] در ماه شوال بغای شرابی ابن بعیث را بیاورد با جانشین وی ابو الاغر و دو برادر ابن بُعَیث، صقر و خالد که با امان فرود آمده بودند و پسر ابن بعیث به نام علاء که او نیز با امان برون آمده بود، اسیرانی که آورده بود صد و هشتاد کس بودند و بقیه پیش از آنکه برسند جان داده بودند. وقتی به نزدیک سامرا رسیدند بر شترانشان نشاندند که مردم آنها را ببینند. متوکل بگفت تا ابن بعیث را داشتند، وی را از آهن سنگین کرد، اسیران را نیز بداشتند.
همدم جام شرابیم و حریف ساقی یکدمی همدم ما شو که بیابی کامی
ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن بگشا دهان و اه کن گر مست آن شرابی
دانیلز در مورد انتخاب نام مستعار «تئودور دلریمپل»[ج] برای خود، نوشت؛ «او نامی را برگزید که درخور حال پریشانش باشد، همچو پیرمردی مبتلا به نقرس که از پنجرهٔ کلوپی در لندن به بیرون خیره شده و با شرابی در دست، از انحطاط دنیا افسوس میخورد».
ابن بعیث به نزد اسحاق بن ابراهیم[یادداشت ۵] بداشته بود، بغای شرابی دربارهٔ وی سخن کرد و کفیلان از او گرفته شد نزدیک سی کفیل، از جمله محمد بن خالد بن یزید بن مزید الشیبانی (از شروان شاهان)به سامرا رفتوآمد داشت. آنگاه سوی مرند گریخت و آنجا آذوقه فراهم آورد – در آنجا چشمههای آب هست – و جاهای آسیب دیده دیوار آن را مرمت کرد.
جنّت ذاتند اعیان گوش کن در چنین جنّت شرابی نوش کن
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟
شرابی باش بی خاشاکِ صورت لطیف و صاف همچون جان و میرو
به چشمانت که گر زهرم فرستی چنان نوشم که شیرینتر شرابی
بیاور بیاور شرابی که گفتی مگو که نگفتم مرنجان مرنجان
مردیم در خمار و شرابی نیافتیم گشتیم عرق آتش و آبی نیافتیم
شرابی شرابی که دل جمع گردد چو دل جمع گردد شود تن پریشان
وی در کودکی نزد استادان خصوصی به تحصیل مقدمات ادبیات فارسی، ادبیات عرب و علوم دینی پرداخت. در سن ۱۹ سالگی به تشویق معلم و خانواده خود برای ادامه تحصیل راهی نجف و سامرا شد و در حوزهٔ علمیه صدر نجف مشغول به درس شد. وی نزد استادان بزرگ و فضلای آنرمان نجف همچون آخوند خراسانی، فاضل شرابیانی و سید ابوالحسن موسوی، مشهور به اصفهانی به مدت بیست دو سال به کسب علوم دینی و حوزوی پرداخت و در آخر تحصیلات خود از این مرجع شیعه، درجه اجتهاد دریافت کرد.
در بین پیروان کابالا در شرق شالوم شرابی از یمن نیز پیروان فراوانی داشت. کنیسه بت ال یشیوای کابالیستها نام داشت.