شادابی

معنی کلمه شادابی در لغت نامه دهخدا

شادابی. ( حامص مرکب ) سیرابی. ( آنندراج ). تری و رطوبت. ( ناظم الاطباء ). شادآبی. || تری و تازگی. ( آنندراج ). طراوت :
ز شادابی کام آن سرگذشت
یکی شد بدریا یکی شد بدشت.نظامی.

معنی کلمه شادابی در فرهنگ عمید

تری و تازگی، طراوت.

معنی کلمه شادابی در فرهنگ فارسی

۱ - پر آبی سیرابی آبداری . ۲ - تازگی طراوت . ۳ - شادی شادمانی .

جملاتی از کاربرد کلمه شادابی

دامن دریای اخضر شد ز شادابی چمن ماهی سیمین شد از سیم شکوفه جویبار
بی نسیم گل رویت، ره شادابی را لاله صدبار غلط کرده، صبا آگاه است
ز جوی ابرِ خونِ دل خورد آب بهار گلشن شادابی اشک
ابر خشکی است که در شوره زمین می گردد باگل روی تو شادابی مهتاب بهار
عبیر بوی بهار و گلاب شادابی نسیم خلق تو در جیب گلستان افشاند
گلش از بس ز شادابی ست رنگین شود گلبند ازو دامان گلچین
گریبانش ز شادابی چو باغ است چو مینا آستینش تر دماغ است
کار صد رطل گران می کند از شادابی گوهری را که ز گفتار تو در گوش کنند
یابند چه بهره از کمال، اهل کمال؟ شادابی گوهر، لب کس تر نکند
یکی برخود ببال ای‌خاک گورستان زشادابی که‌چون‌من‌کشته‌ای‌زان‌دست‌وخنجر،درلحد داری