سیهک

معنی کلمه سیهک در لغت نامه دهخدا

سیهک. [ س َ هََ ] ( ع ص ، اِ ) خاک که آنرا باد برداشته باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || باد سخت. ( آنندراج ): ریح سیهک ؛ باد تند و سخت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سیهک در فرهنگ معین

(یَ هَ ) (اِمصغ . ) دانة کوچک سیاهی که میان گندم و عدس روید.

معنی کلمه سیهک در فرهنگ عمید

= سیاهک

معنی کلمه سیهک در فرهنگ فارسی

خاک که باد آنرادرهواپراکنده کرده باشد، بادتند
( اسم ) دانه کوچک سیاهی که میان گندم و عدس روید .
خاک که آنرا باد برداشته باشد یا باد سخت .

جملاتی از کاربرد کلمه سیهک

از سیهکاری شهی کاتش فروز ظلم شد حلقهٔ داغ است گویی وسعت دنیای او
بیمار شد از چشم سیهکار تو نرگس زردی جهان بینش دلیل یرقانست
مکحل ساخت چشم از سرمه ناز سیهکاری به مردم کرد آغاز
سیهکاری از نردبانی فتاد شنیدم که هم در نفس جان بداد
شها بعهد شبابم زمستی غفلت اگر چه عمر گذشته ست در سیهکاری
دلم را در فساد افکند چشمت وین چنین باید صلاح آخر کجا آید ز جلاد سیهکاری
ای سیهکار اگرگریه نباشد، عرقی آه از آن داغ ‌که ابر آیی و باران نکنی
سیهکاری مکن چون خامه خویش بشوی از چشم پرخون نامه خویش
سر بسر خواندم و دیدم بسیهکاری خویش سیه آن دم که باین بخت سیاهم زادند
ندامت هم نبود از چاره‌کاران سیهکاری عبث با اشک درد دامن آلوده می‌گفتم