سیاه کار

معنی کلمه سیاه کار در لغت نامه دهخدا

سیاه کار. ( ص مرکب ) کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : مکاره ای است اندر خشم ، سیاه کاره ای سپیدچشم. ( جهانگشای جوینی ).
بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن
مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند.حافظ.جانا روا مدار که بی هیچ موجبی
چشم سیاه کار تو خونم هدر کند.ابن یمین ( از آنندراج ).

معنی کلمه سیاه کار در فرهنگ معین

(ص . ) بدکار، ظالم .

معنی کلمه سیاه کار در فرهنگ عمید

۱. بدکار، گناهکار، فاسق.
۲. ظالم، ستمکار.

معنی کلمه سیاه کار در فرهنگ فارسی

سیه کار:کنایه ا بدکار، گناهکار، فاسق، ستمکار
( صفت ) ۱ - آن که سیاه کند مسود . ۲ - بد کار فاسق . ۳ - ظالم ستمکار .

معنی کلمه سیاه کار در ویکی واژه

بدکار، ظالم.

جملاتی از کاربرد کلمه سیاه کار

میرزا احمدعلی خداداده دینوری (زاده ۱۲۶۱ یا ۱۲۶۲ خورشیدی در روستای شیرخان دینور - ۱۳۳۴)، نویسنده و فعال سیاسی سال‌های ابتدایی قرن بیستم بود. وی عضو حزب دموکرات عامیون ایران بود و با نگارش کتاب داستانی روز سیاه کارگر نخستین اثر را به زبان فارسی در زمینهٔ ادبیات کارگری و نیز ادبیات اقلیمی در ایران خلق کرد.
بنگر چه سرخ چشمی و شوخی همیکند با من کبود روی سپهر سیاه کار
فغان که هستی من در ورق شماری رفت حیات من چو قلم در سیاه کاری رفت
زلف تو که نیست در درازی همتاش بگذشت ز حد سیاه کاری باماش
شد تیره ازین سیاه کاری چون دست به وقت زر شماری
خونریز تیر غمزش زان روی شد که دارد در نیم روز مسکن چشم سیاه کارش
مویت سپید گشت و دل تو سیاه شد تا کی کند سپیدگری ای سیاه کار
سیه سپیدی توقیعت از جهان برداشت سیاه کاری فقر و سپید کاری آز
نقاب چهره مطلب سیاه کاری توست همین تو سعی کن آیینه را منور کن
جمعِ دگر برای تسلّایِ او دهند شرح ِ سیاه کاریِ چرخِ خمیده را
بس که در وی سیاه کاری بود گشت حالی بدست او مأخود