سیاه چرده

معنی کلمه سیاه چرده در لغت نامه دهخدا

سیاه چرده. [ چ َ / چ ِ / چ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) سیاه رنگ باشد چه چرده به معنی رنگ و لون است. ( برهان )( آنندراج ). آنکه رنگش بسبزی زند. ( شرفنامه ). تار. اسمر. گندمگون. سیاه رنگ. ( ناظم الاطباء ) : محمدبن جریر رحمةاﷲ علیه گفت که سرخ و سفید بود و گروهی گویند سیاه چرده بود. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
بساق پای چو کلک و سیاه چرده چو شلک
ورا نه مال و نه ملک و ورا نه خویش و تبار.سوزنی.ای پیک پی خجسته چه نامی فدیت لک
هرگز سیاه چرده ندیدم بدین نمک.حافظ.

معنی کلمه سیاه چرده در فرهنگ معین

(چَ دِ ) (ص مر. ) آن که رنگ چهره اش تیره باشد.

معنی کلمه سیاه چرده در فرهنگ عمید

کسی که چهره اش تیره رنگ باشد، سبزه، گندمگون.

معنی کلمه سیاه چرده در فرهنگ فارسی

( صفت ) آن که رنگ چهره اش تیره باشد سیاه توه .

معنی کلمه سیاه چرده در ویکی واژه

آن که رنگ چهره اش تیره باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه سیاه چرده

هست او سیاه چرده و من هم سپید سر با یار، من موافقه زین باب می‌کنم
قامت آن سیاه چرده روان چون الف کرد منزلش در جان
ای پیکر خجسته چه نامی فدیت لک دیگر سیاه چرده ندیدم بدین نمک
شبی در خوابم مردی کوسه کوتاه بالا لاغرسیاه چرده، پشمین چوخائی فرومایه در بر و کهن شالی از پشم شتر بر سر و کمر فراز آمد و سوگند آغاز نهاد، که من آن دیو مردم فریبم که به دستان من آدم از بهشت آواره شد، و فرزندان او در چنگ نیرنگ من بیچاره اند. پیش پویان را راه زنم و پیروان را در چاه کنم. گفتم هر که خواهی باش و هر چه خواهی کن، با من چه گوئی و از من چه جوئی؟
سروی است سیاه چرده آن ماه تمام بر آب دو عارضش خطی آتش فام
گه چنگ سپید را نهی رخ بر رخ گه نای سیاه چرده را لب بر لب
سیاه چرده بتم را نمک ز حد بگذشت عتاب او چو جفای فلک ز حد بگذشت
ای سرخ و سپید بی‌تو ماندم من زرد و شبم سیاه چرده
ای پیکر خجسته، چه نامی؟ فدیت لک دیگر سیاه چرده ندیدم بدین نمک
روی سیاه چرده و زلف سیاه کار چشم سیاه تنگ خوش جاودانه بین