معنی کلمه سیاه پوش در لغت نامه دهخدا
فلک از طالع خروشانش
خوانده شاه سیاه پوشانش.نظامی. || سیاه رنگ :
تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن
زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه.خاقانی.|| شب گرد. عسس. میربازار. میرشب. ( برهان ) ( از آنندراج ). شرطة. ( مهذب الاسماء ) ( تفلیسی ). || چاوش و آن کسی باشد که پیشاپیش پادشاهان دورباش گوید و این جماعت در قدیم بجهت هیبت و صلابت و سیاست سیاه می پوشیده اند. ( برهان ) ( از آنندراج ) : و این مثال بداد و سیاه پوشان برآمدند و حجت تمام بگرفتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292 ). || سوگوار ماتمی و صاحب تعزیت. ( برهان ) ( آنندراج ). || شیربانان یعنی جماعتی که شیر، ببر و جانوران درنده نگاه میدارند. ( برهان ).
سیاه پوش. ( اِخ ) دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل. دارای 281 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه سیاهپوش. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).