سیاه سر. [سیا س َ ] ( اِ مرکب ) رجوع به سیاه سار و سیه سر شود. سیاه سر. [ سیا س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
معنی کلمه سیاه سر در فرهنگ معین
(سَ ) = سیه سر: ۱ - (ص مر. ) آن چه که سرش سیاه باشد. ۲ - (اِمر. ) قلم (که سرش را در مرکب زنند ). ۳ - سیاه سار. ۴ - (کن . ) زن بیچاره و بینوا. ۵ - گناهکار.
معنی کلمه سیاه سر در فرهنگ عمید
۱. آن که یا آنچه سرش سیاه باشد. ۲. [مجاز] زن بیچاره و بینوا. ۳. (اسم ) [مجاز] قلمی که سرش را در مرکب زده باشند. ۴. (اسم ) نهنگ.
معنی کلمه سیاه سر در فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) آن چه سرش سیاه باشد . ۲ - قلم ( که سرش را در مرکب زنند ) . ۳ - سیاه سار . ۴ - زن بیچاره و بینوا . ۵ - گناهکار . دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد
معنی کلمه سیاه سر در ویکی واژه
قلم (که سرش را در مرکب زنند) سیه سر: آن چه که سرش سیاه باشد. سیاه سار. زن بیچاره و بینوا. گناهکار.
جملاتی از کاربرد کلمه سیاه سر
راست گفتی مظلّه ای ست سیاه سر برافراخته به چرخ برین
چون دوات ار چکد از دیده من خون سیاه سر نه پیچم چو قلم از خط فرمان شما
پیش آن چشم خواب ناک سیاه سرمه بیقدر همچو خاک سیاه
سازنده سریال چارلی بروکر در مورد عنوان سریال به روزنامه گاردین گفت: " اگر تکنولوژی مخدر است و انسان را نشئه میکند، پس دقیقاً اثرات جانبی این ماده مخدر چیست؟ این فضای بین لذت و ناآرامی جایی است که آینه سیاه، سریال درام جدید من، قرار است دربارهاش حرف بزند. "آینه سیاه" همان چیزی است که شما روی هر دیوار، هر میز، کف هر دست، صفحه نمایش سرد و براق تلویزیون، مونیتور و گوشیهای هوشمند میبینید. آینه سیاه سریالی است که درست مثل یک آینه، سیاهی وجود انسان را به شما نشان خواهد داد.[۱]
چو حلقه ی سر زلف سیاه سرکش تو ستاره ی اختر بختم سیاه و وارون کرد
از فریب سرمهساییهای آن چشم سیاه سرمهدان را میل انگشت تحیر بر لب است
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
بزرگترین الماس کشف شده الماس سیاه سرجیو و بزرگترین الماس درخشان کشف شده الماس کولینان است که در سال ۱۹۰۵ در آفریقای جنوبی کشف شد و به ۹ قطعه جدا برش یافت که بسیاری از آنها در جواهرات سلطنتی انگلیس به کار رفتهاند.
همچو زلف سیاه سرکش هندو بر سر آتشم فکند و رها کرد
مانندهٔ عاصیی که در روز جزا با روی سیاه سر برآرد ز کفن
دل حسود تو بادا مثال خاک سیاه سر عدوی تو بادا بسان زلف نگون