سیاه دل
معنی کلمه سیاه دل در فرهنگ معین
معنی کلمه سیاه دل در فرهنگ عمید
معنی کلمه سیاه دل در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سیاه دل در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سیاه دل
گهی خونم بدان زلف دوتاه پر شکن ریز گهی خوابم بدان چشم سیاه دل شکر بندد
حرفی رقم نشد که دوات سیاه دل انگشت حیرتش ز قلم در دهان نماند
با خون دل بساز که چرخ سیاه دل بی خون به لاله سوخته نانی نمی دهد
نظر ز دیدن من همچو دود می پوشند مس سیاه دلان را اگر چه اکسیرم
متاب روی ز خواجو که زلف هندویت بخورد خون دل ریشش از سیاه دلی
زاغ سیاه دل را، بر در نهاد بلبل چون دید دمّ طاوس، گشته پر حواصل
چو رنگِ زلفِ تو دارد ارادتش بپذیر که خانه کرد در این آرزو سیاه دلم
به این سیاه دلان کم نشین و کم برخیز
صد پیرهن ز گرد کسادی گرانترست در چشم این سیاه دلان توتیای ما
در بوم این سیاه دلان جغد می شویم ورنه همای گوشه ویرانه خودیم