سمر

معنی کلمه سمر در لغت نامه دهخدا

سمر. [ س َ م َ / س َم ْ م َ ] ( اِ ) دست افزاری است جولاهگان را و آن مانند جاروبی باشد که با آن آهار بر تاره جامه مالند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ).
سمر. [ س َ م َ ] ( ع اِ ) افسانه. ( برهان ). حدیث لیل. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
ویژه تویی در گهر سخته تویی در هنر
نکته تویی در سمر از نکت سندباد.منوچهری.برنه بکفم که کار عالم سمر است
بشتاب که عمرت ای پسر درگذر است.خیام.نام وصیتت رونده همچو مثل
خصمت آواره درجهان چو سمر.شرف الدین شفروه.سایه خواب آرد ترا همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر.مولوی.در سمر میخواند و درزی نامه ای
گرد او جمع آمده هنگامه ای.مولوی. || داستان :
راند خواهم ز گفته هات مثل
گفت خواهم ز کرده هات سمر.مسعودسعد.لیکن می نماید که مراد ایشان تقریر سمر و تحریر حکایت بوده است. ( کلیله و دمنه ).
سرانگشت قلم زن چو قلم بشکافید
بن اجزای مقالات و سمر بگشائید.خاقانی.از عجایب روزگار سمرها شنیده بود. ( سندبادنامه ص 148 ).
ز قند من سمرها در جهانست
در قصرم سمرقندی از آن است.نظامی.ز حدیث حسن لیلی بگذشت شوق مجنون
اگر این صفت بدانی و اگر آن سمر بخوانی.سعدی. || مشهور. معروف :
هنر و فضل تو بر خلق چرا عرضه کنم
چون بنزدیک همه خلق بهر دو سمری.فرخی.گرچه بازوی هنر داری و دست و دل و کار
ورچه درجنگ بدین هر سه نشانی و سمر.فرخی.سمرم من شده و افتاده ام از خانه خویش
زین ستوران که بجهل و بسفاهت سمرند.ناصرخسرو.تو خداوند چو خورشید بعالم سمری
همچنین بنده زارت بخراسان سمر است.ناصرخسرو.ای عالم جود و گرد عالم
جود تو سمر سخای تو فاش.سوزنی.تو کین روی داری بحسن قمر
چرا در جهانی بزشتی سمر.سعدی.|| بمجاز، به معنی سخن. ( غیاث ). || مجلس افسانه گویان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ضوء قمر. || روزگار و زمانه. || تاریکی شب. || شب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || درخت مغیلان. ( تحفه حکیم مؤمن ). طلح. ام غیلان. مغیلان. خار مغیلان.

معنی کلمه سمر در فرهنگ معین

(سَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) افسانه .

معنی کلمه سمر در فرهنگ عمید

= سمه
۱. قصه و افسانه که در شب بگویند، افسانۀ شب.
۲. (اسم مصدر ) افسانه گویی در شب.
۳. دهر، روزگار.
۴. شب و سیاهی شب، تاریکی شب.

معنی کلمه سمر در فرهنگ فارسی

شب وسیاهی وتاریکی، افسانه شب، دهر، روزگار
نیستان

معنی کلمه سمر در فرهنگ اسم ها

اسم: سمر (دختر) (عربی) (تلفظ: samar) (فارسی: سَمر) (انگلیسی: samar)
معنی: افسانه، داستان، ( به مجاز ) مشهور، ( در قدیم ) حکایت، ( به مجاز ) مشهور و گفتار و سخن

معنی کلمه سمر در فرهنگستان زبان و ادب

{RCS} [علوم نظامی] ← سطحِ مقطع راداری

معنی کلمه سمر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ثَمَرٌ: میوه
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«سمر» (بر وزن ثمر) به معنای گفتگوهای شبانه است. بعضی از مفسران گفته اند: معنای اصلی این ماده «سایه ماه در شب» است که تاریکی و سفیدی در آن آمیخته شده و از آنجا که گفتگوهای شبانه گاه در سایه ماهتاب انجام می شود ـ چنان که نقل کرده اند مشرکان عرب شب های ماهتابی در اطراف کعبه جمع می شدند و بر ضد پیامبر(صلی الله علیه وآله) سخن می گفتند ـ این واژه در مورد آن به کار رفته، و اگر می بینیم به افراد گندم گون و یا خود گندم، «سمراء» گفته می شود به خاطر آن است که سفیدی آن با کمی تیرگی آمیخته شده است.
گفتگو در شب. در اقرب گوید: «سمر سمراً و سموراً: لم ینم و تحدّث لیلاً» یعنی شب را نخوابید و به گفتگو پرداخت. و نیز آن را شب، و سایه ماهتاب و شب تاریک گفته‏اند و سمره رنگی است ما بین سیاه و سفید . ضمیر به قرآن یا حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم راجع است و سامراً حال است از فاعل تهجرون و هجر به معنی کنار شدن و افسانه سرائی است. یعنی متکبّر به حق از حق منحرف می‏شدید و از حق اعراض می‏کردید و شبانه درباره ان به عیبگوئی می‏پرداختید و سامر در آیه اسم جمع است در نهج البلاغه خطبه 124 فرموده «وَاللّهِ ما اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمیرٌ» به خدا به ظلم نزدیک نمی‏شوم مادامیکه دنیا باقی است. سمیر را دهر معنی کرده‏اند.

معنی کلمه سمر در ویکی واژه

افسانه.

جملاتی از کاربرد کلمه سمر

که ای سینه صافان اخلاص پاک ز فکر سمرقندم اندیشه ناک
السمریه یک منطقهٔ مسکونی در قطر است که در شهرداری الشحانیه واقع شده‌است. السمریه ۵۰٫۱ کیلومتر مربع مساحت دارد.
ابو سمره یک منطقهٔ مسکونی در قطر است که در شهرداری الریان واقع شده‌است. ابو سمره ۲۴٫۶ کیلومتر مربع مساحت دارد.
نزاریا سخنت تازه دار و کاغذ و کلک که خود حدیثِ تو اندر جهان سمر گردد
پس از آن واژه اربعت به مرور از استفاده افتاد و نام اسمره به‌جا ماند.
مثل بود به جهان تا حدیث دعد و رباب سمر بود به زمان تا وداد نل و دمن
آنکه ز جود او بود، معن سمر به اشعبی و آنکه ز عدل او زند، باز دم از کبوتری
الغ‌بیگ به‌دلیل فعالیت در زمینه‌های ریاضیات و اخترشناسی، با مثلثات و هندسه کروی آشنا بود و به هنر و فرهنگ، علاقه داشت. گمان می‌رود که او به پنج زبان عربی، فارسی، ترکی، مغولی و اندکی چینی صحبت می‌کرد. امپراتوری تیموری در طول حکومت او به اوج فرهنگی و هنری خود و رنسانس تیموری دست یافت. سمرقند را پدرش شاهرخ تسخیر کرد و به الغ‌بیگ داد.
شاهرخ در ۸۱۱ خورشیدی به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد حاکم آن‌جا را کشت و خلیل سلطان پسر میران‌شاه و نوهٔ تیمور را پس از رهایی به ری فرستاد و حکومت سمرقند را به اُلُغ‌بیگ داد. الغ‌بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به‌عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می‌شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت.
تا گشت پریشان سر زلفت چو دل من دیوانگیم در همه شهر سمر شد
امروز قول سعدی، شیرین نمی‌نماید چون داستان شیرین، فردا سمر بباشد
در فیلم نسخهٔ دیزنی اسمرالدا طوری نشان داده شده‌است که دارای شخصیتی محتاط، مراقب، مستقل و دارای شوخ‌طبعی کولی‌مانند است که مایل به کمک به دیگران در صورت نیاز می‌باشد و بزرگ‌ترین آرزو اسمرالدا این است مردم کولی‌های همسایهٔ خود را در جامعه پذیرفته و به عنوان قشری از مردم مورد توجه قرار دهند.
یار ما بود عین ما به یقین ما بدین معرفت سمر گشتیم
سمر رسم تست در اقوال شکر شکر تست در افواه
با توجه به معنای ارگ (قلعه‌ای کوچک در میان قلعه‌ای بزرگتر)، پیشینه ارگ سلطنتی طهران (کاخ گلستان) را باید در دورهٔ صفویه و پس از ساخت برج و باروی تهران در سال ۹۶۱ ق یعنی در زمان سلطنت شاه تهماسب یکم پیگیری نماییم. اما کلاویخو، فرستادهٔ پادشاه کاستیا به دربارِ تیمور گورکانی، هنگام سفر به سمرقند، در ۶ ژوئیه سال ۱۴۰۴ م (۸۰۷ ق) به تهران رسیده و چند روزی در آنجا اقامت می‌گزیند. منزل بابا شیخ (از بزرگان شهر تهران) و مهمانسرا، دو بنایی است که او از آنها نام برده و عده‌ای اعتقاد دارندکه در محوطه ارگ سلطنتی قرار داشته و بعدها با تغییراتی به بناهای جدیدی تبدیل گشته‌اند.
المرات تاسمرادوف (به ازبکی: Елмұрат Тасмұратов؛ زادهٔ ۱۲ دسامبر ۱۹۹۱) کشتی‌گیر ازبکستانی در دسته‌های ۵۹ و ۶۳ کیلوگرم کشتی فرنگی است. او برندهٔ مدال برنز المپیک ۲۰۱۶ ریو و نائب قهرمان مسابقات قهرمانی کشتی جهان در سال ۲۰۱۸ است. تاسمرادوف همچنین قهرمان پنج دورهٔ مسابقات قهرمانی کشتی آسیا است.
یکی از دلایل شهرتِ او، ایفای نقشِ «اِسمرالدا» در «نمایش موزیکال گوژپشت نوتردام پاریس» است.
آن چو محمد سمر به نیکو خلقی وان چو علی مشتهر بنیکو نامی
هست ز خوان تو ای کریم بسی خلق بیخبر از عشرت طعام سمرقند