سلام کردن

معنی کلمه سلام کردن در لغت نامه دهخدا

سلام کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تحیة.( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ). درود فرستادن. درود گفتن بکسی. تهنیت گفتن کسی را. کلمه سلام را بر زبان جاری کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
شنیدم همه هرچه دادی پیام
وز آن نامداران که کردی سلام.فردوسی.سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام و نادان را.ناصرخسرو.گر بر تو سلام خوش کند روزی
دشنام شمار مرسلامش را.ناصرخسرو.دمنه برفت و بر شیر سلام کرد. ( کلیله و دمنه ).
بر شما کرد او سلام و دادخواست
وز شما چاره و ره ارشاد خواست.مولوی.کرد خدمت مر عمر را و سلام
گفت پیغمبر سلام آنگه کلام.مولوی.اگر توبرشکنی دوستان سلام کنند
که جور قاعده باشد که بر غلام کنند.سعدی.گرت سلام کند دانه می نهد صیاد
ورت نماز برد کیسه میبرد طرار.سعدی. || تسلیم. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ).
- بر کسی به امیری سلام کردن ؛ او را بپادشاهی قبول کردن یا شناختن : برادر ما... را... بر تخت نشاندند و بر وی به امیری سلام کردند. ( تاریخ بیهقی ).
- سلام کردن قپان یا ترازو ؛ آنگه که کالارا در کفه ترازو و یا قپان قرار دهند یک طرف از قپان یا ترازو سلام کند و بسوی پائین آید.

معنی کلمه سلام کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن.

معنی کلمه سلام کردن در ویکی واژه

salutare

جملاتی از کاربرد کلمه سلام کردن

در جریان جنگ کره، ترکیه تعداد زیادی از سربازان خود را برای کمک به کره جنوبی تحت فرماندهی سازمان ملل فرستاد که تیپ ترک‌ها نامیده می‌شد. علاوه بر شرکت در میدان نبرد، ترک‌ها همچنین به کارهای بشر دوستانه کمک می‌کردند در حالی که به اداره کردن مدارس زمان جنگ برای یتیم‌های جنگ یاری می‌رساندند. کمی بعد از جنگ، برخی از ترک‌های ماندگار در کره به عنوان حافظین صلح سازمان ملل، آغاز به آموزش کره‌ای‌ها پیرامون اسلام کردند. اولین تغییرات در جامعه مسلمان کره‌ای در ۱۹۵۵ ایجاد شد که در آن اولین مسجد کره جنوبی برپا شد. جامعه مسلمان کره‌ای به اندازه کافی رشد یافت تا فدراسیون مسلمان کره در ۱۹۶۷ شکل گرفت.
اما ثواب سلام کردن بر مسلمانان آنست که مصطفی گفت: «ما من مسلمین یسلّم احد هما علی صاحبه فیاخذه بیده و یضحک فی وجه، لا یأخذ بیده الّا اللَّه فیفترقان حتی یغفر لهما.»
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ نواخت ایشان آن روز که ملک الموت را بینند درودست و سلام کردن ملک الموت بر ایشان، وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (۴۴) و ساخت اللَّه ایشان را مزدی نیکو، بیرنج.
ای شاه هر چه مردند رندان سلام کردند مستند و می نخوردند آن سو یکی گذر کن
و منزل بمنزل امیر بتعجیل میرفت. سه پیک دررسید از منهیان ما که بر خصمان بودند با ملطّفه‌ها در یک وقت‌ . بو سهل زوزنی آنرا نزدیک امیر برد بمنزلی که فرود آمده بودیم، و امیر بخواند و گفت: این ملطّفه‌ها را پوشیده دارند، چنانکه کس برین واقف نگردد. گفت: چنین کنم، و بیاورد و مرا داد و من بخواندم و مهر کردم و بدیوانبان‌ سپردم. نبشته بودند که: «سخت نوادر رفت این دفعت‌، که با این قوم دل و هوش نبود و بنه را شانزده منزل برده بودند و گریز را ساخته‌ و هر روز هر سواری که داشتندی، بر وی لشکر سلطان‌ فرستادندی، منتظر آنکه هم اکنون مردم ایشان را برگردانند و بر ایشان زنند و بروند، و خود حال چنین افتاد که غلامان سرایی چنان بیفرمانی‌ کردند تا حالی بدین صعبی‌ پیش آمد. و نادرتر آن بود که مولازاده‌یی‌ است و علم نجوم داند که منجّم را شاگردی کرده است و بدین قوم افتاده‌ و سخنی چند از آن وی راست آمده و فرو داشته است‌ ایشان را بمرو و گفته که اگر ایشان امیری خراسان نکنند، گردن او بباید زد، روز آدینه که این حال افتاد او هر ساعتی میگفت که «یک ساعت پای افشارید تا نماز پیشین»، راست بدان وقت سواران آنجا رسیدند و مراد حاصل شد و لشکر سلطان برگشت، هر سه مقدّم‌ از اسب بزمین آمدند و سجده کردند و این مولازاده را در وقت چند هزار دینار بدادند و امیدهای بزرگ‌ کردند . و براندند تا آنجا که این حال افتاده بود خیمه‌یی بزدند و تخت بنهادند و طغرل بر تخت بنشست و همه اعیان بیامدند و بامیری خراسان بر وی سلام کردند. و فرامرز پسر کاکو را پیش آوردند و طغرل او را بنواخت و گفت: رنجها دیدی، دل قوی دار که اصفهان و ری بشما داده آید. و تا نماز شام غارتی‌ آوردند، و همه می‌بخشیدند. و منجّم مالی یافت صامت و ناطق‌ . و کاغذها و دویت خانه سلطانی‌ گرد کردند و بیشتر ضایع شده بود، نسختی چند و کتابی چند یافتند و بدان شادمانگی نمودند. و نامه‌ها نبشتند بخانان ترکستان و پسران علی تگین و عین الدّوله‌ و همه اعیان ترکستان بخبر فتح، و نشانهای دویت خانه‌ها و علمهای لشکر فرستادند با مبشّران‌ . و آن غلامان بیوفا را که آن ناجوانمردی کردند بسیار بنواختند و امیری ولایت و خرگاه از آن دربند دادند و هر چیزی، و ایشان خود توانگر شده‌اند که اندازه نیست که چه یافته‌اند از غارت، و کسی را زهره نیست که فرا ایشان سخنی گوید بلندتر که میگویند که این ما کرده‌ایم. و فرمودند تا پیادگان هزیمتی‌ را از هر جنس که هستند سوی بیابان آموی‌ راندند تا ببخارا و آن نواحی مردمان ایشان را بینند و مقرر گردد که هزیمت حقیقت‌ است. و اندازه نیست آنرا که بدست این قوم افتاد از زر و سیم و جامه و ستور و سخن بر آن جمله می‌نهند که طغرل بنشابور رود با سواری هزار و یبغو بمرو نشیند با ینالیان و داود با معظم‌ لشکر سوی بلخ رود تا بلخ و تخارستان گرفته آید.
لا حول مگو اگر ملایک بر تو هر دم سلام کردند
و سنت چنانست که سوار بر پیاده سلام کند،و رونده بر نشسته، و کهینه بر مهینه، و نفر اندک بر جمع بسیار، و اگر یکی از جماعت سلام کند از همه کفایت باشد. همچنین اگر از گروهی یک تن جواب دهد از همه کفایت بود. و بر اهل و عیال خویش سلام کردن سنت است که در خبر است
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ خدای و فرشتگان او درود می‌دهند بر پیغامبر، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای شما که مؤمنان‌اید، صَلُّوا عَلَیْهِ درود دهید بر او، وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (۵۶) و سلام کنید سلام کردنی.
پس ز ترسایان فزون از صدهزار ملت اسلام کردند آشکار
وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی‌ حَیاةٍ ابن عباس گفت این کنایت از جهودان وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا... کنایت از گبران، میگوید جهودان از همه مردمان بر زندگانی حریص‌تراند و از گبران هم حریص‌اند، و هیچکس نیست که زندگانی دوست تر دارد ازین گبران، و زینجاست که تحیّت ایشان با یکدیگر آنست که گویند «زه هزار سال!» پس هر که این تحیّت گوید بر آئین و رسم گبران است اما تحیت مسلمانان تحیت اهل بهشت است و آن سلام کردن است. مصطفی ع گفت «السّلام تحیة لملّتنا و امان لذمّتنا»
حسن خیّاط گوید نزدیک بشر حافی بودم گروهی آمدند و بر وی سلام کردند گفت شما چه قومید گفتند ما از شامیم، بسلام تو آمده ایم، بحجّ خواهیم شد، گفت خدای پذیرفته کناد گفتند تو با ما رغبت کنی گفت بسه شرط بیایم یکی آنک هیچ چیز برنگیریم و هیچ چیز نخواهیم و اگر چیزی دهند فرا نستانیم گفتند ناخواستن و نابرگرفتن توانیم کرد امّا آنک پیدا آید نتوانیم کرد که فرا نگیریم گفت پس شما توکّل بر زاد حاجیان کرده اید پس گفت یا حسن نیکوترین درویشان سه اند، درویشی که نخواهد و اگر ویرا دهند فرانستاند و این از جملۀ روحانیان باشد و دیگر درویشی که نخواهد و اگر دهند بستاند و این از جمله آن قوم باشد که در حضرت قدس مائدها بنهند و درویشی که خواهد و چون بدهند قبول کند قدر کفایت، کفّارت او صدق بود.