معنی کلمه سفیداب در لغت نامه دهخدا
او بر رخ سیاه سفیدآب میکند
من بر سر سفید سیاه آب میکنم.خاقانی.- سفیدآب ِ سرب ؛ مخلوطی است ازکربنات و ئیدرات سرب بفرمول 2( OH )Pb1 2Co3.
- سفیدآب ِ قلع ؛ یکی از رنگهای جسمی است که برای نقاشی روی قلمدان و جلد کتاب و رحل قرآن و اوراق آس و غیره بکار میرفته. این رنگ از رنگهای غیرشفاف و حاجب ماوراء است و بجای رنگ سفید استعمال میشود. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| گردی است سفیدرنگ که با آب و روغنهای نباتی مانند روغن کتان و بزرک و غیره رنگ سفید پوشاننده ای میدهد و میتوان با افزودن رنگهای دیگر از آن رنگهای مختلف تهیه کرد، ولی چون بر اثر ئیدروژن سولفوره هوا سیاه میگردد و سمیت آن نیز زیاد است تهیه و استعمال آن در برخی از کشورها منع شده است. سفیدآب شیخ. ( فرهنگ فارسی معین ).
سفیدآب. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خورشی رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد دارای 219 تن سکنه و آب آن از چشمه است. محصصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
سفیدآب. [ س ِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ، دارای 162 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).