سطحی
معنی کلمه سطحی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سطحی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سطحی
در حزم با ثبات زمین مسطحی در عزم با مضای سپهر مدوری
به دل پاک نظر کن نه به دستار سفید سطحیان را نظر از بحر گهر بر زبرست
سطحیان را نیست از مغز حقیقت اطلاع کف ضمیر بحر اخضر را چه می داند که چیست
آید حبابش در نظر مانند مروارید تر بر سطحی از لعل و گهر بهر تماشا ریخته
ز سطحیان مطلب غور نکته های دقیق هما به چاشنی مغز استخوان نرسد
سطحیان غور معانی نتوانند نمود رزق موج است ز دریای گهر خار و خسی
والاترین نکته کار برسون نگرش ژرف به احساسات و ویژگیهای انسان و نشان دادن آن در قاب تصویر است که نمیتواند از روی شانس و اقبال بدست آمده باشد و تنها از استعدادی نادر برمیاید. لحظه قطعی و شکار لحظات تنها در این تعریف میتواند به سطحی هنری ارتقا یابد.
چو سطحیان به کف از بحر گوهر قانع به غور حسن رسیدن ز من نمی آید
موالید و طبایع را چنان از هم جد کردم که بر سطحی مربع شد ز یک نقطه سه خط پیدا
سطحیان غور معانی نتوانند نمود بیش ازین جلوه به آیینه حیران مفروش