سخنوری. [ س ُ خ َن ْ وَ ] ( حامص مرکب ) عمل سخنور. شغل سخنور. شاعری : چون سخن در سخن مسلسل گشت بر زبان سخنوری بگذشت.نظامی.گه گه خیال در سرم آید که این منم ملک عجم گرفته به تیغ سخنوری.سعدی.رجوع به سخنور شود.
۱ - ادیبی . ۲ - شاعری گویندگی . ۳ - فصاحت و بلاغت . ۴ - خواندن اشعار فارسی ( غزل قصیده رباعی مسمط بحر طویل ) در موضوعات مختلف ( حمد خدا نعت رسول و ائمه مرثیه وصف معمی و لغز و غیره ) در شبهای دهه اول محرم و شبهای ماه رمضاه و لیالی زمستان در قهوه خانه ها و تکیه ها و غیره . عمل سخنور شغل سخنور
معنی کلمه سخنوری در دانشنامه آزاد فارسی
منازعه ای نمایشی در قالب شعر یا نثر، یا ترکیبی از این دو بین دو تن که رقابتی در مدح اولیای مذهبی داشتند. رسم سخنوری در سال های دور از ابتکارات جوانمردانی بود که در راه ترویج مبانی تشیّع اهتمام می ورزیدند. مجالس سخنوری برای عموم مردم متضمن فواید بسیار بود، و مردم را با شعر و ادب و نکته سنجی های ظریف آشنا می ساخت، و با فرهنگ تشیّع و مبانی مذهبی الفت می داد. سخنوران تشکیلات مسلکی خاصی نیز برای خویش داشتند، و تمام ایشان درویش و سرسپردگان سلسلۀ خاصی از متصوفه بودند که بین خود آنان به سلسلۀ عجم معروف است. از خصایص آن ها این بود که باید شغلی داشته باشند و سؤال کردن و پرسه زدن را (جز در موارد بسیار معدودی آن هم به دستور مرشد خود) پیشه نگیرند. لباس آن ها نیز مانند مردم عادی بود و هیچ گونه علامتی (مانند شارب و گیسوگذاشتن و کفن پوشیدن) نداشتند. مردم تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ در شب های ماه رمضان، بعد از افطار تا نزدیکی های سحر، در قهوه خانه ها پای صحبت سخنوران می نشستند. رواج وسایل ارتباطی و سرگرمی جدید مانند تئاتر، رادیو، سینما، و تلویزیون به تدریج سنت سخنوری را از رونق انداخت.
جملاتی از کاربرد کلمه سخنوری
شاعری در سخنوری ساحر در فن مدح گستری ماهر
تا ده سال پس از آن، گلدمن بدون توقف به سراسر کشور سفر میکرد، سخنرانی میکرد و مردم را به سوی آنارشیسم برمیانگیخت. ائتلافهایی که در مخالفت با قانون محرومیت آنارشیسم تشکیل شده بودند، از او به خاطر اقداماتش قدردانی میکردند. وقتی وزارت دادگستری آمریکا جاسوسانی را برای خبر گرفتن فرستاد، آنها جلسات را دارای فضایی «بسته» دانستند. نویسندگان، روزنامهنگاران، هنرمندان، قضات و کارگران از سراسر طیف، در مورد «قدرت مغناطیسی»، «حضور قانعکننده»، «سخنوری نیرومند و آتشین» او صحبت میکردند.
قصر هنروری را، فطرت اوست شیرین کوه سخنوری را، قدرت اوست فرهاد
لیک به دولت ملک بر ملکوت میرود بهر عروس طبع ما نامزد سخنوری
روزبه کتابهای زیادی از پارسی میانه به عربی برگرداند. از میان کتابهایی که روزبه ترجمه کرد، میتوان از کلیله و دمنه، تاجنامه انوشیروان، آییننامه، سخنوری بزرگ (الأدب الکبیر) و سخنوری خُرد (الأدب الصغیر) نام برد. نثر عربی ابن مقفع بسیار شیوا بود و سرمشق سخندانان و نویسندگان عربینویس و عربیزبان. ترجمههای او از بهترین آثار ادبی و اخلاقی زبان عربی شمرده میشوند.
میرزا جلالالدین، فرزند ارشد میرزا مؤمن از سادات شهرستان - از توابع اصفهان - و از شاعران بزرگ سبک هندی سدهٔ ۱۱ ق. است. ظاهراً در سال ۱۰۲۹ ق در اصفهان زاده شد. دامنهٔ علم و دانش او به درستی دانسته نیست اما از قصایدش که بیشتر در مدح ائمه است، آگاهی او از علوم دینی و مسائل عرفانی و فلسفی تا حدودی آشکار میشود. وی معاصر شاه عباس اول، شاه صفی و شاه عباس دوم بود و به اسیر تخلص میکرد. وی شاگرد فصیحی هروی و داماد شاه عباس دوم بود. اسیر علاوه بر مهارت در سخنوری، نقاد و شعرسنج بود و منزلش محفل ادب و مجمع شاعران و سخنواران. گرچه هیچگاه به هند نرف؛ اما شعرش خصوصاً در هند بیشتر از ایران رواج داشتهاست.
از ملک سخنوری شهی خسرو راست خسرو که به شاعری نظیرش کم خاست
غالب اگر به بزم شعر دیر رسید دور نیست کش به فراق حسرتی دل ز سخنوری گرفت
من تازه شاعرم، سخن اینسان سروده ام وای ار که کهنه کار شوم در سخنوری؟
گرچه سر سروریت بینم وآیین سخنوریت بینم
در اینکه که حافظ آثار پیشینیان، بهویژه شاعران نامدار از روزگار رودکی تا دوران خواجو و عبید زاکانی را مطالعه میکرده، شکی نیست. بهگزارش خرمشاهی حافظ از ۲۵ شاعر اثر پذیرفته است. این اثرپذیریها هم جنبههای لفظی و هم جنبههای محتوایی را دربرمیگیرد. حافظ در قلمرو لفظ، زبان و بلاغت از شاعران سبک خراسانی سود جسته است؛ شاعرانی مانند انوری، ظهیر فاریابی، خاقانی، نظامی، و کمال اسماعیل و نیز غزلسرایان روزگار سعدی تا دوران خود وی مانند نزاری قهستانی، همام تبریزی، کمال خجندی و خواجوی کرمانی از این گروهند. بهباور دادبه، او در این بررسی و کنکاش شیوههایی را یافت که نهایت سخندانی و سخنوری است.
لاف از سخنوری نتواند کسی دگر آنجا که داد کلک تو داد سخنوری
هزار گونه سخن بیشتر بود اینجا نه هر که دم ز سخن زد سخنوری داند
تو درخور منی من درخور تو زانک تو نادری به حسن من در سخنوری