سخت‌جانی

معنی کلمه سخت‌جانی در لغت نامه دهخدا

سخت جانی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) گران جانی :
آزاد کنم ز سخت جانی
وآباد کنم به سخت رانی.نظامی.شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.شکیبی ( از آنندراج ).

معنی کلمه سخت‌جانی در فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت سخت جان .
گران جانی

معنی کلمه سخت‌جانی در فرهنگستان زبان و ادب

{hardiness, stress tolerance} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] میزان مقاومت موجود زنده در مقابل تنش های محیط

معنی کلمه سخت‌جانی در ویکی واژه

میزان مقاومت موجود زنده در مقابل تنش‌های محیط.

جملاتی از کاربرد کلمه سخت‌جانی

تا نگردد سخت‌جانی دستگاه انفعال استخوان در پیکر ما می شود پنهان سفید
ز روی دل خجلم کو ز سخت‌جانی من چها کشید ز دست بتان سنگین‌دل
شیشه‌ام از نگاه می‌شکند کرده‌ام یاد سخت‌جانی‌ها
گر سخت‌جانی دل ما امتحان کنی خوش آتشی ز سنگ محک می‌توان گرفت
ز سخت‌جانی من عمر تنگ می‌گذرد شرار من به پر و بال سنگ می‌گذرد
سینه‌چاکان را دماغ سخت‌جانی‌ها نبود از شکست رنگ همچون ‌گل سراپا ریختند
با سخت‌جانی دل پولادخای خصم چون شد که ننگ سنگ‌دلی بر حجر فتاد
راز عاشق از شکست رنگ رسوا می‌شود با وجود سخت‌جانی‌ها تنک‌روییم ما
عبث عمری‌ست با دل ناخن غم کاوشی دارد به سعی تیشه نتوان کند کوه سخت‌جانی‌ها
به سان سایه گر از ناتوانی‌ها زمین‌گیرم ز همراهان نیم واپس بنازم سخت‌جانی را