ستیر

معنی کلمه ستیر در لغت نامه دهخدا

ستیر. [ س ِ ] ( اِ ) رجوع کنید به استیر. پهلوی «ستر» ( تاوادیا 165 ). در «صد دُرّ نثر» آمده : «هر استیر چهار درم بود چنانکه سیصد دُرّ استیر هزار و دویست درم بود». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). بمعنی سیر است که یک حصه از چهل حصه من باشد و آن به وزن تبریز پانزده مثقال است چه یک من تبریز شش صد مثقال و هر مثقالی شش دانگ ، و بعضی گویند ستیر شش درهم و نیم باشد. ( برهان ). شش درم سنگ و نیم. ( اوبهی ) ( شرفنامه ). وزنی باشد که آن را سیر گویند. ( آنندراج ). استیر که بعربی استار گویند یعنی شش درم و نیم که چهل یک ِ من بود. استار و آن شش درم سنگ و نیم بود. ( فرهنگ اسدی ) ( رشیدی ) :
زهی بر کمانش بر از چرم شیر
یکی تیر و پیکان او ده ستیر.فردوسی.خدنگی که پیکان او ده ستیر
ز ترکش برآهخت گرد دلیر.فردوسی.یا رب چه جهان است این یا رب چه جهان
شادی به ستیربخشد و غم به قپان.صفار.ده ستیراز این مطبوخ با یک وقیه روغن سوسن و یک وقیه روغن نرگس و یک وقیه و نیم انگبین بیامیزند و حقنه کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
اما مقدار [ طعام ] کمترین ده ستیر. ( کیمیای سعادت ). سه بدست و نیم درازی او و چهار انگشت پهنا، وزن او دو من و نیم یا سه من کم ده ستیر. ( نوروزنامه ).
سقنقور بوده ست نه مغز خر
به ده من زر ارزد از او یک ستیر.سوزنی.روزگار بیاید که آنچه به درم سنگ است به ستیر گردد و آنچه به ستیر باشد به من گردد. ( اسرار التوحید ).
امااگر جامه خواهد شست او را ده ستیر اشنان تمام است. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
گوشت افزون نیم من بد یک ستیر
هست گربه نیم من هم ای ستیر.( مثنوی چ خاور ص 336 ).
ستیر. [ س َ ] ( ع ص ) پوشیده. ( منتهی الارب ). مستور :
عشق معشوقان نهانست و ستیر
عشق عاشق با دوصد طبل و نفیر.مثنوی.گفت با هامان بگویم ای ستیر
شاه را لازم بود رای ای وزیر.( مثنوی چ خاور ص 258 ).آنچه مقصود است مغز آن بگیر
چون براهش کرد آن زیبا ستیر.( مثنوی چ خاور ص 302 ).گوشت افزون نیم من بد یک ستیر
هست گربه نیم من هم ای ستیر.( مثنوی چ خاور ص 336 ). || پوشنده. ( منتهی الارب ). ساتر :
ور در آید محرمی دور از گزند

معنی کلمه ستیر در فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (ص . ) کسی که عیب و خطای دیگری را می پوشاند.
(س تِ ) (اِ. ) استیر، یک چهارم من .

معنی کلمه ستیر در فرهنگ عمید

۱. مستور، پوشیده: ور درآید محرمی دور از گزند / برگشایند آن ستیران روی بند (مولوی: ۱۳۱ ).
۲. عفیف، پاک دامن، پارسا.
= سیر٢: زهی بر کمان استش از چرم شیر / یکی تیر، پیکان او ده ستیر (فردوسی: ۳/۱۸۷ ).

معنی کلمه ستیر در فرهنگ فارسی

استیر، سیر، یک چهلم من، ۱۶مثقال، استار، مستور، پوشیده، عفیف، پاکدامن، پارسا، سترائ
( صفت ) ۱ - آنکه عیب و خطای دیگران را می پوشاند . ۲ - کسی که از کارهای نامشروع اجتناب کند پاکدامن جمع سترائ .
پوشیده . مستور

معنی کلمه ستیر در ویکی واژه

کسی که عیب و خطای دیگری را می‌پوشاند.
استیر؛ یک چهارم من.

جملاتی از کاربرد کلمه ستیر

ستیره بود مرد را پیش رو بماند نیازش همه ساله نو
الغناده (به عربی: الغنادة) یک شهرک در تونس است که در استان منستیر واقع شده‌است. الغناده ۵٬۱۰۰ نفر جمعیت دارد.
استیر نام خود را از استر همسر یهودی خشایارشاه هخامنشی گرفته‌است و از جمله روستاهای یهودی‌نشین شرق کشور بود. آرامگاه پیر استیر، مقبره قاسم و کلوت بزداش از نقاط دیدنی این روستا است. سیلی در سال ۱۳۸۱ موجب ویرانی واحدهای مسکونی روستای استیر شد. تا سال ۱۳۸۵ بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در این روستا ۴۰۰ واحد مسکونی جدید ساخته است.
استان منستیر (به عربی: ولایة المنستیر) یکی از بیست و چهار استان تونس است.
المنستیر (به عربی: المنستیر) شهری در استان المنستیر کشور تونس است که جمعیت آن در سرشماری سال ۲۰۰۴ میلادی ۷۱٫۵۴۶ نفر بوده‌است.
درجه حرارت در استان منستیر بین ۱۳ و ۲۰ درجه متغیر است، نسبت میزان بارش در این استان نیز بین ۲۸۰ و ۴۰۰ میلی‌متر در سال گزارش شده است.
معنی او ستیر و محجوب است همچو باد لطیف پنهانی
عشق و جان هر دو نهانند و ستیر گر عروسش خوانده‌ام عیبی مگیر
قاناد ایستیر بو افق، قوی قالا طرلانلی سهند´یم
بیامد به یکسوی با وی امیر برآورد آن نامه های ستیر
هاچینز هاپگود روزنامه‌نگار، نویسنده، آنارشیست فردگرا و آنارشیست فلسفی آمریکایی بود که در محیط بوهمی در حوالی آغاز قرن بیستم شهر نیویورک بسیار شناخته شده بود. او مدافع عشق آزاد و مرتکب زنا بود. هاپگود پیرو فیلسوفان آلمانی ماکس استیرنر و فریدریش نیچه بود.
گوشت نیم من بود و افزون یک ستیر هست گربه نیم‌من هم ای ستیر
استیرمن ایکس‌ای-۲۱ (مدل ایکس-۱۰۰) یک رقیب در مسابقات سپاه هوایی نیروی زمینی ایالات متحده برای یک هواپیمای تهاجمی دو موتوره بود که (پس از طراحی مجدد) به تولید داگلاس ای-۲۰ هاوک، مارتین ای-۲۲ مریلند و نورث امریکن بی-۲۵ میتچل منجر شد.
ور نی بهلم ستیر و بربسته من دانم و یار من به تنهایی
وگرت دست رسد درد گر صلت پیوند که آن ستیره بیکبارگی گسست مهار
ور در آید محرمی دور از گزند برگشایند آن ستیران روی‌بند
ستاره صدرا ای آنکه جرم‌کوه‌گرن به نزد حلم تو همسنگ یک ستیر آمد