زود

معنی کلمه زود در لغت نامه دهخدا

زؤد. [ زُءْ / زُءُ ] ( ع اِمص ) ترس. فزع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) ( ناظم الاطباء ). ترسانیده شدن. ( آنندراج ) :
یضحی اذ العیس ادرکنا نکایتها
خرقاء یعتادها الطوفان والزؤد.لحیانی ( از تاج العروس ).بلی زؤداً تفشغفی العواصی
سافطس منه لافحوی البطیط.ابوحزام علکی ( از تاج العروس ).و من سجعات الاساس : شعار الزهد استشعار الزؤد. ( تاج العروس ).
زؤد. [ زُءْدْ / زُ ءَ ] ( ع مص ) ترسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ).
زود. ( ق ) شتاب و جَلد و با لفظ کردن و بودن مستعمل است... ( آنندراج ). جلد و سریع و شتاب و به سرعت و شتاب و به تندی. و فی الفور و معجلاً. ( ناظم الاطباء ). تند. سریع. به شتاب : «زود به مقصد می رسد». ( فرهنگ فارسی معین ). به سرعت. به شتاب. سریع. تند. فرز. سبک. عاجل. عاجلاً. فوراً. مقابل دیر. به عجله. معجلاً. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ) :
توشه خویش زود از او بربای
پیش کایدت مرگ پای آکیش.رودکی.نگویم من این خواب شاه از گزاف
زبان زود نگشایم از بهر لاف.بوشکور ( یادداشت ایضاً ).گفتا مرا چه چاره که آرام هیچ نیست
گفتم که زود خیز و همی گرد چام چام.
منجیک ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 346 ).
خیز و پیش آر از آن می خوشبوی
زود بگشای خیک را استیم.خسروی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).بدادش پیام شه خویش زود
شنید از تکاور پیام و درود.فردوسی.زن چاره گر زود بردش نماز
چنین گفت کای شاه گردنفراز.فردوسی.بشد زود موبد بگفت این بشاه
همی داشت خسرو مر او را نگاه.فردوسی.زود بردند و آزمودندش
همه کاخالها نمودندش.عنصری.گرچه بکشی تو مرا، صابر و خرسندم
که مرا زنده کند زود خداوندم.منوچهری.ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روزچونین زود زایل.منوچهری.چون ببینم ترا ز بیم حسود
خویشتن را کلیک سازم زود.مظفری.امیر این کار را سخت زود گیرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 117 ). طاهر به دیوان کم آمدی و اگر آمدی زود بازگشتی. ( تاریخ بیهقی ). دوست را زود دشمن توان کرد اما دشمن را دوست گردانیدن دشوار بود. ( قابوسنامه ).

معنی کلمه زود در فرهنگ معین

[ په . ] (ق . ) تند، سریع .

معنی کلمه زود در فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ دیر] پیش از وقت.
۲. (قید ) تند، باشتاب، سریع.

معنی کلمه زود در فرهنگ فارسی

پیش ازوقت، تند، باشتاب، سریع، ضددیر
۱ - پیش از وقت قبل از موقع مقابل دیر : زود آمد . ۲ - تند سریع بشتاب : زود به مقصد میرسد . یا زود باش عجله کن بشتاب .
ترسانیدن یا ترس

معنی کلمه زود در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَوْفَ یَکُونُ: به زود ی خواهد بود
معنی سَیَجْزِی: به زود ی جزا خواهد داد
معنی سَیَجْزِیهِم: به زود ی به آنان جزا خواهد داد
معنی عَجِّل: زود برسان - پیش انداز
معنی غَدَوْاْ: صبح زود پی کاررفتند
معنی غَدَوْتَ: صبح زود پی کاررفتی
معنی سَمَّاعُونَ: بسیار شنوایان - زودباوران (سماع به معنای کسی است که هر حرفی را زود میپذیرد و باور میکند)
معنی مُصْبِحِینَ: آنانکه به هنگام دمیدن صبح در وضعیتی قرار می گیرند یا کاری را انجام می دهند.(مثلاً "فَتَنَادَوْاْ مُصْبِحِینَ " یعنی یکدیگر را صبح زود صدا زدند)
معنی مَبْلَغُهُم: محل رسیدن آنان (منظور از عبارت "ذَ ٰلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ ﭐلْعِلْمِ " این است که آخرین مرز دانش و معرفت آنان همین متاع زود گذر دنیا ست و از درک سعادت اخروی غافلند)
معنی خَالِدُونَ: جاودانه ها - دیرپایان (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی خَالِدِینَ: جاودانه ها - دیرپایان (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی خَالِدَیْنِ: دو جاودانه - دو دیرپا (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی تَخْلُدُونَ: جاودانه می شوید(از خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با اینکه ی...
معنی خَالِدٌ: جاودانه- دیر پا(خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با اینکه یک پ...
معنی خُلْدِ: همیشگی دیر پا (از کلمه خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
تکرار در قرآن: ۲(بار)

معنی کلمه زود در ویکی واژه

پیش از هنگام مقرر یا مناسب؛ مقابل دیر.
بدون وقفه و درنگ، تند، سریع.

جملاتی از کاربرد کلمه زود

تا باد نوروزی بزان، شد در چمن ها در وزان گم گشت آثار خزان و افزود در عالم امل
آمد شدش دیر است و زود اکنون بر خوش آنکه بود می‌آمد اما دیر نه می‌رفت اما زود نه
هجر نمودست و بارهی نه چنین گفت جور فزودست و در شمار نه این بود
صالح مری بسی گفتی که هر که دری می‌زند زود باز شود.
زود باشد کز ندامت سر به جای پا نهد هر که در بزم جهان چون شمع، عاشق صحبت است
بیشتر زین سخن نیفزودند در شبستان شدند و آسودند
چراغ پیرزن بس زود میرد خوشست ار کلبه‌اش نور از تو گیرد
هرکجا عید جمالش بنماید، آنجا زود قربان شو و دیگر سخن از عید مگو
تا لب خود گشوده‌ای مستی ما فزوده‌ای ای لب باده نوش تو نشاه فزای عاشقان
چو پاسخ کند زود زو بازگرد نگهدارش یا این و ساز نبرد