زهرآلود

معنی کلمه زهرآلود در لغت نامه دهخدا

( زهرآلود ) زهرآلود. [ زَ ] ( ن مف مرکب ) زهردار و آلوده به زهر. ( ناظم الاطباء ). آلوده به زهر. زهرآگین. سمی. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
شیرمردی ، خیز و خوی شیرخوردن کن رها
تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان.خاقانی.راه برداشت می دوید چو دود
سهم زد زان هوای زهرآلود.نظامی.هم بدین خسروی نیم خشنود
کانگبین است سخت زهرآلود.نظامی.جگرها دید مشک اندود کرده
طبرزدهای زهرآلود کرده.نظامی.عجب که در عسل اززهر می کند پرهیز
حذر نمی کند از تیر آه زهرآلود.سعدی.چو هرچه می رسد از دست دوست فرقی نیست
میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود.سعدی.کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری
ز تأثیر نگاه تلخ چشم همچو بادامش.صائب ( از آنندراج ). || مسموم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
آنکه شد یک بار زهرآلود از سوراخ مار
بار دیگر گرد آن سوراخ کی آردگذر.معزی ( یادداشت ایضاً ).رجوع به ماده بعد شود.

معنی کلمه زهرآلود در فرهنگ عمید

( زهرآلود ) زهرآلوده، آلوده به زهر، زهردار.

جملاتی از کاربرد کلمه زهرآلود

«بچه‌ها پیشنهاد کردند که به «قهوه‌خانه میتچی‌لار» برویم. جلال بی‌درنگ قبول کرد. بین راه از اوضاع و احوال قهوه‌خانه کلی برایش تعریف کردیم. دراین قهوه‌خانه همه نوع آدم، کارگر و تاجر و روشنفکر و با هر طرز تفکر جمع می‌شدند و با طنز تلخ و گزنده و نیش‌دار هیچ تازه واردی را بی نصیب نمی‌گذاشتند. شاید طنز زهرآلود طنازان این قهوه‌خانه واکنشی بود به اعمال رژیم گذشته که خود را زیاد جدی گرفته بود. با وارد شدن ما به قهوه خانه، اینک ما برایشان شکار خوبی بودیم...»
در هلاک کوهکن شمشیر زهرآلود شد از دهان تیشه هر زخمی که بر خارا گذشت
دست از دامنش نمی دارم گر زنندم به تیغ زهرآلود
شمارد تیغ زهرآلود سرو بوستانی را اگر قمری کند نظاره نخل شکر بارش
رام عشقم، کی ز زیر تیغ قاتل می‌جهم؟ زخم جویم، سوی زهرآلوده‌نیشان می‌روم
و گر می‌راست خواهی بگذر از زهر به زهرآلود همت بردش از دهر
مزن مژگان زهرآلوده بر من عنایت کن که وقت مهربانیست
نگاه تلخ باشد گرچه دشمن، جان شیرین را از آن مژگان زهرآلوده پیکان بیش می ترسم
فلک تیری است زهرآلوده کورا در نیام استی قدر تیری است سوهان خورده کو را هست برترکش
می شود افزون ز اسباب تسلی وحشتم تیغ زهرآلود داند سبزه را نخجیر من
نگاه تلخ کامان دور دار از لعل او ، یارب که آب زندگی ناگاه زهرآلود می گردد