زجاج

معنی کلمه زجاج در لغت نامه دهخدا

زجاج. [ زِ ] ( ع اِ ) دندانهای پیشین ( انیاب ). ( از لسان العرب ). || زجاج الفحل ، دندان نیش شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). انیاب فحل. ( از متن اللغة ). عضه الفحل بزجاجه ؛ یعنی با انیاب خود او را گاز گرفت. ( از اساس البلاغة ). زجاج فحل ؛ انیاب اوست. گفته اند: لها زجاج و لهاة فارض. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
زجاج. [ زِ ] ( ع اِ ) ج ِ زُج ، بمعنی نوک آرنج : اتکأوا علی زجاج مرافقهم ؛ یعنی بر نوک آرنجهای خود تکیه دادند. ( از اساس البلاغه ). رجوع به زُج شود. || ج ِ زج ، بمعنی پیکان تیر :
و من یعص اطراف الزجاج فانه
یطیع العوالی رکبت کل لهذم .زهیر ( از لسان العرب ). || ج ِزج ، بمعنی آهن بن نیزه :
کانوا فریقین یصعون الزجاج علی
قعس الکواهل فی الکتافها شمم.زهیربن ابی سلمی ( شرح دیوان ص 158 ).در بیت زیرج ِ زج الرمح است :
تباری مراخیها الزجاج کأنها
ضراء احست نباءةمن مکلب.
بیت مذکور از طفیل غنوی است ، و ضِراء بمعنی «سگها» است. ( از جمهرة ابن درید ج 3 ص 237 ). گویند: «لایقاس الصخور بالزج و لا الخرصان بالزجاج »؛ یعنی سنگ با آبگینه و کعب با پیکان برابری نکند. ( از اساس ). || ( بمجاز ) به معنی «نیزه ها» نیز بکار رفته از باب تسمیه کل به اسم جزء. ابوحنبل طائی گوید :
لقد بلانی علی ما کان من حدث
عند اختلاف زجاج القوم سیار.( از اقرب الموارد )( از محیط المحیط ).
زجاج. [ زَ / زُ / زِ ] ( ع اِ ) آبگینه ، زجاجة یکی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آبگینه که بهندی آنرا کاج گویند. ( غیاث اللغات ). آبگینه و شیشه. ( ناظم الاطباء ). آبگینه است و هر سه حرکت در «ز» جایز است جز آنکه با کسر کمتر آید. ( از تاج العروس ). گویند: لایقاس الصخور بالزجاج و الا الخرصان بالزجاج ؛ یعنی سنگ و آبگینه ، و کعب و پیکان را با هم نتوان سنجید. ( از اساس البلاغة ). جسمی است سخت و شکننده و شفاف که از سنگ و قلیا ساخته میشود و در تداول عامه قزاز نام دارد. ( ازمحیط المحیط ). آبگینه. ( نصاب ). آبگینه و آبگینه ها. ( کنزاللغة ). آبگینه ، واحده زجاجة. ( از مهذب الاسماء ).در تداول عامه مصر آنرا قزاز نامند. ( از قاموس عصری ، عربی - انگلیسی ). بیرونی آرد: زجاج را به رومی بالت و بهندی کاج گویند. رازی گوید: طریق سوختن آبگینه آن است که او را گرم کنند در آتش و در آب بخار اندازند تا اجزای آن از هم جدا شود. گویند، در جوار کاشان ( قاشان ) روستاییست از مضافات آن که بنام قهروت معروف است و در آن موضع گیاهیست که نبات آن در روی زمین گسترده شود، و از آن در آن موضع آبگینه خام سازند و این آبگینه در غایت صفوت و لطافت بود و از نبات اوطائفه ای بنزدیک من آوردند و چنان گفتند که او را درانواع معالجات بکار برند. ( از ترجمه صیدنه بیرونی ). و در الجماهر آرد: پارسیان آغاز ساختن شیشه را درایام فریدون میدانند و آنرا به رومی ایوی لوسیس و بسریانی زغزوغتا گویند و زجاج گویا معرب اخیر است. زجاج را از سنگ معروف شیشه یا از رمل و قلیا میسازند و آنقدر در آتش مینهند تا شفاف و سخت شود. بگمان من ، در دانه های سنگریزه گوهرهایی است و از میان آنها تنها همین گوهر بلوری و شفاف است که با کمک قلیا و پس از مدتی طولانی بحال ذوب ماندن ، از دیگر گوهرها و اجزای سنگریزه جدا میگردد و شکل میگیرد. کف آبگینه را مسحقونیا و زبد الزجاج ( کف آبگینه )، ماءالقواریر و ماءالزجاج نامند. دیسقوریدوس گوید: در فلسطین گیاهیست بنام حشیشة الزجاج که چون آنرا تر کنند و بر آبگینه مالند پلیدی و چرک آن ببرد. حمزه گوید: در قریه قهرود کاشان گیاهیست که بر زمین میگسترد، و سپس متحجر وشفاف و مانند آبگینه سفید میشود اما شکل آن مانند گیاهان است. حمزه گوید: من خود قطعه هایی از آن نوع زجاج دیده ام. بستانی آرد: زجاج را پیشینیان از کهن ترین زمان شناخته بودند اما زمان و مکان و چگونگی اکتشاف آن تاکنون بدقت معلوم نشده است. برخی بر آن شده اند که آبگینه را عبریان قدیم بکار می برده اند، بدلیل این که در سفر ایوب از تورات ( ترجمه عربی ) سخن درباره حکمت چنین آمده : «لایعادلها الذهب و لا الزجاج ». ( سفر ایوب 28:17 ). اما این استدلال خالی از اشکال نیست ، زیرا لفظ زجاج را نخستین کسی که تورات را از عبری به عربی برگردانده ( کشیش ایرونیموس ) بکار برده و معلوم نیست که مترجم مزبور لفظ زجاج را بجای چه کلمه ای گذارده و کلمه اصلی به چه معنی بوده. شاید کلمه اصلی تنها بر یک گوهر درخشان دلالت داشته نه خصوص آبگینه. مؤید این سخن آن است که دیگر مترجمان تورات بجای زجاج ، الماس ، سنگ یمنی یا بلور و مانند آن بکار برده اند. بلینوس فینیقیان را مخترع آبگینه دانسته است. کهن ترین شیشه شفاف که تاکنون بدست آمده ظرفی است زردرنگ که صورت شیر و نام و القاب پادشاه آشور ( سرحون )، برآن عمیقاً حفر شده است. این ظرف متعلق به 719 ق.م. و اکنون در موزه انگلستان محفوظ است. ( از دائرةالمعارف بستانی ) :

معنی کلمه زجاج در فرهنگ معین

(زُ ) [ ع . ] (اِ. ) شیشه .

معنی کلمه زجاج در فرهنگ عمید

شیشه، آبگینه.
= زج
شیشه گر، آبگینه ساز.

معنی کلمه زجاج در فرهنگ فارسی

ابو اسحاق ابراهیم بن محمد سری نحوی حنبلی ( ف . ۳۱ ه . ق . / ۹۲۳ م . ) . وی در آغاز کار شغل شیشه گری داشت و سپس نزد مبرد بتحصیل پرداخت و از ایمه نحو و لغت گردید و قاسم ابن سلیمان را تعلیم داد و منشی و وزیر او گردید . او راست : کتاب النحو که نسخه خطی آن در قاهره است معانی القران و امالی .
شیشه، آبگینه، یک قطعه آن زجاجه، شیشه گر، آبگینه ساز
( اسم ) شیشه آبگینه .
اسحاق شیخ ابو القاسم عبد الرحمن زجاجی

معنی کلمه زجاج در ویکی واژه

شیشه.

جملاتی از کاربرد کلمه زجاج

ابواسحاق، ابراهیم بن احمد غافقی (۱۲۴۳–۱۳۱۶م) (نسب:ابراهیم بن احمد بن عیسی بن یعقوب) زبان و قرائت‌شناس عربی اندلسی بود. در اشبیلیه زاده شد و از کودکی در سبته ساکن شد. ابن حجر عسقلانی نوشته که بزرگترین پیشوای علم لغت در روزگار خود در اندلس بود. او نویسندهٔ «شرح کتاب الجمل للزجاجی» است.
اسید هیالورونیک می‌تواند -در مقایسه با حجم خود- مقدار بسیار زیادی آب را جذب کرده و تمرکز دهد (هر گرم اسید شش لیتر آب به خود جذب می‌کند). به عنوان مثال ۹۸٪ زجاجیه چشم انسان از آب تشکیل یافته که به وسیلهٔ ۲٪ اسید هیالورونیک در محل متمرکز گشته است.
راز حسنت چون بپوشاند دلم کی شود مصباح پنهان در زجاج
قوله: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا» ای اذکر لاهل مکة شبها مثل حالهم من قصّة «أَصْحابَ الْقَرْیَةِ» و هی انطاکیة من قری الروم، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ یعنی رسل عیسی علیه السلام. قال الزجاج معناه: مثّل لهم مثلا من قولهم هذه الاشیاء علی ضرب واحد، ای علی مثال واحد و عندی من هذا الضرب کثیر، ای من هذا المثال، و ضرب المثل هاهنا تعدّی الی مفعولین احدهما: «مثلا»، و الآخر: «اصحاب القریة».
آیه ۳۵ سوره نور به آیه نور شهره است و در آن به معرفی خداوند به‌عنوان نور آسمان‌ها و زمین پرداخته شده‌است. در این آیه از تعابیری چون «مصباح»، «مشکات»، «زجاجه»، «شجره مبارکه» و «کوکب دری» استفاده شده‌است.
ابواسحاق، ابراهیم نَجیرَمی (؟ -۹۶۶م) ادیب و نویسنده عراقی در نیمهٔ اول سدهٔ چهارم هجری بود. نسبتش به نَجیرم بصره است. از یاران زجاج نحوی بود. به مصر منتقل شد و کتابت کافور اخشیدی را برعهده گرفت. أیمان العرب فی الجاهلیة و الأمالی از آثار اوست.
قسم اول آمده همچون زجاج قسم دویم چیست مصباح السراج
نخستین بار حکیم زجاجی شاعر قرن هفتم در کتاب همایون نامه به نام دریا مازندران اشاره می‌کند و پس از وی حافظ ابرو مورخ قرن هشتم در کتاب زبدة التواریخ به نام دریا مازندران اشاره می‌کند.
چنان به عربده قلب عدو به هم شکند که شیربچه گشایند بر بساط زجاج
گفتم که عرش نیست زجاج است و لب گزید گفتا نعوذبالله از این طبع دون اساس
دیگر موضوعی که از تاریخ زندگانی ابوطالب مورد توجه منابع ادبی و شعرا قرار گرفته‌است، ارتباط کفار و پیامبر و میانجی‌گری و وساطت ابوطالب در بین این دو گروه می‌باشد. در همایون‌نامه و نظام استرآبادی، ابیاتی چند در این خصوص گزارش شده‌است. در خصوص ایمان یا عدم ایمان ابوطالب نیز در منابع ادبی همچون دیوان زجاجی و مولوی گزارش‌هایی وجود دارد. در برخی از آثار شعرای سنی مذهب همچون جامی، نظامی و مولوی، شخصیت ابوطالب مورد طعن یا ایمانش مورد تردید قرار گرفته‌است.
این درد که می آوردم مژده ی درمان در دل نمک سوده و در چشم زجاجست
و بوعثمان مغربی از ناحیت قیروان مغرب بوده و بمکه بوده سالها مجاور. شیخ وقت بوده و یگانهٔ ایمهٔ مشایخ و سید الوقت بمکه بود و شیخ ایشان بود آنجا ویرا قصه افتاد بنشاپور آمد «سنه احدی و سبعین» آنجا بود سالها، و بنشاپور برفت در سنه ثلث و سبعین و ثلثمائه. و صحبت کرده بود بابعلی کاتب٭ و حبیب مغربی و بوعمرو زجاج و با یعقوب نهر جوری٭ «دیده بود» و صاحب کرامات ظاهر بود و فراست تیز.
کند اندر زجاجهٔ مصباح شام مشکوة را بدل به صباح
ز نور روی تو پر گشت خلوت حمام که جمله قبه زجاجی شده‌ست چون تابه
درون درد کشان رخنه رخنه گشت و هنوز شراب لعل ز جام زجاج می طلبند