زبرین

معنی کلمه زبرین در لغت نامه دهخدا

زبرین. [ زَ ب َ ] ( ص نسبی ) مقابل زیرین باشد. ( آنندراج ). منسوب به زبر. ضد پایین.( ناظم الاطباء ). اعلی. علوی. فوقانی. مقابل تحتانی : نیمه زبرینشان [ مردم سودان ] کوتاه است و نیمه زیرین دراز. ( حدود العالم ). چون بزبرین پاره او شود حرکت او سوی مشرق بود. ( التفهیم بیرونی ).
زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست
نه عجب گر تو بقدر از همه عالم زبری.فرخی.جان و تن تو دو گوهر آمد
یکی زبرین یکی فرودین.ناصرخسرو.ملک در خشم رفت و مر او را بسیاهی بخشید لب زبرینش از پره بینی درگذشته و زیرینش بگریبان فروهشته. ( گلستان سعدی ). || منسوب به فتحه. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه زبرین در فرهنگ معین

(زَ بَ ) (ص نسب . ) فوقانی .

معنی کلمه زبرین در فرهنگ عمید

بالایی.

معنی کلمه زبرین در فرهنگ فارسی

منسوب به زبر، بالایی، مقابل زیرین
( صفت ) بالایی فوقانی زبری مقابل زیرین فرودی فرودین .
مقابل زیرین باشد ضد پایین اعلی فوقانی منصوب به فتحه

جملاتی از کاربرد کلمه زبرین

زند زبرین به منظور ایجاد حرکت، حول محور استخوان زند زیرین، در مفاصل زندزبرین‌زیرین (رادیواولنار) نزدیک (پروگزیمال) و دور (دیستال) می‌چرخد.
تا بر زبرین طبع مدار است فلک را و ارامگه مار مدارش به مدر بر
جان و تن تو دو گوهر آمد یکی زبرین دگر فرودین
شکستگی انتهای زند زبرین یکی از شایع‌ترین شکستگی‌های استخوان‌های بدن است.
جانا لب زیرین تو به یا زبرین نیمی عسلین آمد و نیمی شکرین
قلعه گورنگ بگیرم چو آک دارم چون گر زبرین قایه . . . ر
یکی را از مُلوک، کنیزکی چینی آوردند. خواست تا در حالت مستی با وی جمع آید کنیزک ممانعت کرد. مَلِک در خشم رفت و مر او را به سیاهی بخشید که لب زبرینش از پرهٔ بینی در گذشته بود و زیرینش به گریبان فرو هشته. هیکلی که صَخرُ الجّن از طلعتش برمیدی و عین‌ُ القِطْر از بغلش بگندیدی.
در فرهنگ معین آمده‌است: دو سنگ گرد و مسطح برهم نهاده و سنگ زیرین در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان سنگ زبرین در گذشته و سنگ فوقانی به قوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب یا برق یا بخار چرخد و حبوب و جز آن را خرد کند و آرد سازد.
در دوره پارینه‌سنگی زبرین در اروپای ۲۰۰۰۰ سال پیش، یک قبیله کوچک از نوع شکارچی-گردآورنده برای یک سفر شکار آماده می‌شوند تا غذای زمستان آینده را جمع‌آوری کنند. تاو، پسر نوجوانش کِدا را آموزش می‌دهد تا شکارچی شود، تاو گراز وحشی صید می‌کند و کدا را آزمایش می‌کند که گراز را بکشد اما او تردید می‌کند..
از قول گروهی از دانایان خواجه شهید ابوالحسن نخشبی رضی الله عنه اندرین معنی آنست که از بر فلک الافلاک نوری لطیف است نه متحرک و نه و ساکن که سر زبرین از آن نور باریک است و بنفس کل پیوسته است، و سر فرودینش کثیف و ستبرست و اندر فلک پیوسته است، و هر نفسی که علمی از علمها بیاموزد آن علم مرو را دست باز ندارد که نیست شود، بلکه او را باقی کند و اگر آن علم دینی بود پرورده شده باشد بعمل شریعت و پرهیز چون آن نفس از جسد جدا شود، از افلاک و اجرام بگذرد و بدان نور رسد که یک سر ازو بنفس کل پیوسته است و دیگر سرش بفلک پیوسته است و بدان طرف باریک و لطیف قرار گیرد و بنفس کل پیوسته شود، و هر چه نفس بد کرداران و معاقبان باشد بدین طرف قرار گیرد که بفلک پیوسته است.
(اگر کسی مر این قول را که ما گفتیم منکر شود و گوید: کودک خرد مر شیر مادر را به آرزو و به طبع خورد نه به تکلیف، و تکلیف بر او آن گاه بودی که مر او را نبایستی که شیر خوردی و کسی مر او را بر خوردن آن تکلیف کردی، بر مثال کسی که تشنه نباشد و دیگری مر او را بر خوردن آب تکلیف کند تا به نابایست و قهر آب را بخورد نه چو کسی که تشنه باشد و مر آب را به طبع و آرزو بخورد، جواب ما مر او را آن است که گوییم: این سخن کسی گوید که معنی طبع و آرزو را ندانسته باشد و انواع تکلیف را نشناسد. و ما پیش از این اندر این کتاب به برهان عقلی باز نمودیم که آنچه فلاسفه مر آن را همی طبع گویند از حرکات امهات، قسر است. و ظاهر کردیم که حرکت بر دو گونه است: یا ارادی است یا قسری. حرکت ارادی از متحرک آن است که به خواست او آید و اندر حد امکان باشد – اعنی که روا باشد که اندر حد وجود آید و روا باشد که نیاید – بر مثال کسی که نشسته باشد و حرکت برخاستن او به خواست او متعلق باشد، پس شاید بودن که برنخیزد. و نیز حرکت از خداوند ارادت بر جانبی و مخالف آن جانب و به حالی و به ضد آن حال باشد، چو حرکت کسی که بر نیمه کوه باشد که خواهد به سر کوه بر شود و خواهد سوی این کوه فرو شود و چو کسی که خواهد از دیگری چیزی بستاند و خواهد مر او را چیزی بدهد. پس حرکت از خداوند ارادت اندر حد امکان باشد و آن گاه به حد وجوب آید به اختیار او. و حرکت قسری از متحرک آن است که بی خواست او آید، بل که به خواست خداوند اختیار آید به قسر. و حرکت قسری اندر حد وجوب باشد ابدا، چو حرکت اجزای خاک سوی مرکز عالم کز آن به قسر بازداشته مانده است و چو حرکت آب از فراز به سوی نشیب که آن اندر حد امکان نیست البته، بل که اند حد وجوب است و به قسر است. و چو حال این است، گوییم که هر مقسوری مجبور است و حال مجبور به ضد حال مختار است و آن جزو کز امهات طبایع مجبور نیست، مر او را حرکت نیست البته، و آن جزوی است از خاک که اندر مرکز عالم است و همه جزوهای عالم را تکیه بر اوست به حقیقت، اما بر سبیل مجاز گوییم که از آتش اثیر آن جزوها که بر سطح بیرون اوست مقسور نیست و همی نجوید که از آن برتر شود، چنانکه آن جزوها کز آتش فرود آن سطح است تا به سطح زبرین از آن فلک مر آن سطح بیرونی را همی جویند و سوی آن سطح متحرکند و به قسر – کز صانع عالم بر ایشان افتاده است – فرود از مکان یاران خویش مانده اند، از بر آنکه همه یک جوهرند و یک جوهر اندر مکان های متضاد جز به قسر نایستد. و از بهر آنکه گفتیم که این سخن به مجاز است که به دیگر روی کل این جسم که عالم است میل سوی مرکز دارد و حقیقت آن است که اجزای آتش کز فلک اثیر بر سطح بیرون اوست مقسور است و همی خواهد که اندر مرکز عالم آید و دیگر جزوهای آتش که به زیر او اندر است و بر سطح بیرونی از هوا تکیه کرده است، مر او را از فرود آمدن بازداشت، چنانکه کل هوا مر کل آتش را از فرود آمدن بازداشت و کل خاک و آب مر کل هوا را نیز از فرود آمدن بازداشته است و اجزای خاک مر یکدیگر را ستون ها گشته اند و همی نگذارند هر فرودینی از آن مر آن را که برتر است از او تا به مرکز فرو شود. پس همه اجرام عالم به حقیقت مقسور است، و از آن است که همه عالم به کلیت خویش به حرکت قسری متحرک است. و چو حرکات اجزای عالم یکسان است، پیدا شده است که به اختیار نیست و حرکتی که آن به اختیار نباشد، ناچاره به قسر باشد و حاجتمندی اندر چیز دلیل قسر است که بر او افتاده باشد.)
«تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ» فرو فرستاده از آن کس که بیافرید زمین را، «وَ السَّماواتِ الْعُلی‌» (۴) و آسمانهای زبرین را.
آن‌گاه می‌گوید که علاوه بر مدّعیان رسمی، گروه بزرگی مدّعی غیررسمی نیز دارد، که از زمانی که قضاّت کودکانی بیش نبوده‌اند، همه‌جا از «سقراط، که مردی است دانا و دربارهٔ آسمان‌های زبرین می‌اندیشد، و در زمین زیرین کاوش می‌کند و بد را خوب جلوه می‌دهد،» سخن گفته‌اند. این اتّهام دیرینه از جانب افکار عمومی، از اتّهامات رسمی خطرناک‌تر است، خاصّه آن‌که او نمی‌داند واردکنندگان این اتّهامات چه کسانی هستند.