زباد

معنی کلمه زباد در لغت نامه دهخدا

زباد. [ زُ ] ( ع اِ ) لغتی است در زَباد. رجوع به فرهنگ نظام شود.
زباد. [ زُ ] ( ع اِ ) اسفیوش. قطونا «گیاهی » است. ( از بحر الجواهر ).
زباد. [ زَ ] ( ع اِ ) عرقی و چرکی باشد که آن رااز میان پای جانوری گیرند و آن جانور بگربه مانند باشد لیکن سر او از سر گربه کوچکتر است و آن عرق بغایت خوشبوی میباشد و از جمله عطریات مشهور است. ( برهان قاطع ). جنسی از عطریات که از لای گربه پدید آید. ( شرفنامه منیری ). بعضی آن چیز را که از گربه زباد گرفته میشود زباد نام داده اند. ( از فرهنگ نظام ). نوعی بوی خوشی است که از حیوانی شبیه گربه به نام گربه زباد دوشیده میشود. ( اقرب الموارد ). غالیه ، مشک زباد که از ستردن چرکهای زیر دم گربه زباد بدست می آید. ( اشتینگاس ص 68 ). زباد عرق خصبه حیوانی که آن نوعی ازگربه صحرایی باشد و آن عرق خوشبو دارد و سیاه رنگ و سفید بزردی مایل نیز باشد بقوام شهد. ( از بحرالجواهر و کشف و مؤید و منتخب و سروری و مدار و در برهان بضم و فتح ). مؤلف گوید که به هندی آن را مشک بلائی گویند و یکی از آشنایان من آنرا دیده است. ( غیاث اللغات ). آن عرقی است که از میان هر دو پای جانوری گیرند. ( میزان الادویه ). نوعی از بوی خوش و فقهاء و لغویانی که زباد را نام حیوانی که ماده خوش بوی از آن دوشیده شود دانسته اند بغلط رفته اند، زیرا آن حیوان همان گربه است و زباد نام خوشبوئی یعنی چرکی است که زیر دم ، بر کنار مخرج ( دبر ) آن حیوان فراهم میگردد. وبرای بدست آوردن آن ، حیوان مذکور را طوری نگه میدارند که هیچگونه حرکت نکند سپس ماده خوشبوی را بوسیله... از آن محل جدا میسازند. ( منتهی الارب ). عرق خوشبوی که از گربه زباد که دشتی باشد و از این گربه های شهر کوچکتر گیرند. ( آنندراج ). خوشبویی معروف است که ازگربه دشتی حاصل شود. ( فرهنگ رشیدی ). زباد عرقی است شبیه به چرک ، سیاه و چسبنده که زیر دم گربه صحرائی مخصوصی و بر مخرج و میان رانهای آن فراهم میگردد و پس از نگاه داشتن حیوان بیشتر بوسیله ملعقه و گاه نیز بوسیله پارچه و یا سکه نازکی آن ماده را از بدن حیوان جدا میکنند. و قرافی درباره گرد آمدن زباد برمخرج آن حیوان ابراز نظر کند و گوید: در این صورت این ماده متنجس است. در کتاب طبایع الحیوان آمده : اگرارفاغ و خواصر و مغابن آن گربه دشتی را جستجو کنی رطوبتی خواهی یافت که چون از بدن آن حیوان جدا گردد دارای بویی خوش مانند مشک ناب است و بسیار اندک است.و فقهاء و اهل لغت که زباد را نام حیوانی دانسته اندکه عطر از او دوشیده شود، بغلط افتاده اند زیرا آن حیوان گربه ای است صحرائی ، اندکی از گربه اهلی بزرگترمایل بسیاهی. و قرافی گوید میتوان گفت : گربه زباد را مجازاً زباد نامیده اند بعلاقه مجاورت ، بنابراین غلط نیست و نظیر آن این آیت است در قرآن : فَاَنْبَتْنا فیها حبا و عِنَباً و قضباً... ( قرآن 27/80 و 28 ).در سخنان زمخشری و دیگر ائمه زبان و لغت عربی نیز نظیر آن فراوان دیده میشود. ( تاج العروس ). در بحر الجواهر آمده : زباد عرق خوشبوی حیوانی است شبیه گربه. این عرق سیاه رنگ و عسلی است و گویند چرکی است در رحم آن حیوان و نیز گویند نوعی از عطر است که در میان دو ران گربه دشتی که در صحراهای حبشه زندگی میکند، گرد می آید. ( از بحر الجواهر ). ضریر انطاکی آرد: زبادعرق حیوانی است شبیه گربه دشتی که از دگمه های کوچک میان دو رانش گرفته میشود بدین گونه که حیوان را درحالیکه در قفس است ببازی میگیرند، در نتیجه بازی ، زباد در ملعقه هایی از طلا یا نقره که قبلاً آنرا آماده ساخته اند سیلان می یابد... بهترین انواع زباد آن است که از گربه زباد شمطری ( سوماطرایی ) گرفته میشود. رنگ این قسم از زباد، سیاه مایل بسرخی و دارای درخشندگی است. و پست ترین نوع زباد آن است که حیواناتی بسیارخرد در آن یافت میشوند. نیز از مشخصات این نوع آن است که چون دست بدان آلوده گردد پاک نمیشود و اگر با آب بشویند بوی آن زائل نمیگردد زباد را با محلول ظفردر ساختن غالیه و برخی از عطریات بکار میبرند. ( از تذکرة ضریر انطاکی ). حمداﷲ مستوفی آرد: عرقی که در اطراف سینه سنور الزباد ( گربه زباد ) حاصل شود و آنرا بر چوبی مالند زباد بود و در میان منافذ بول و غایطش منفذی دیگر است ، ازو هم زباد میدهد ( یعنی گربه زباد میدهد ). و بمرتبه فروتر از آن عرق بود و از همه اندام گربه زباد بوی خوش آید. ( نزهة القلوب مقاله اول چ لندن ص 16: سنورالزباد ). دمیری آرد: زباد شبیه به چرکی سیاه و چسبنده و خوشبوی است. و با چیزی مانندمشک آمیخته است. زباد از زیر بغل ها و میان رانها و زیر دم و اطراف سوراخ مقعد گربه مخصوصی بدست می آید.ماوردی و ویانی گویند: زباد شیر گربه ای است که از دریا می آورند، بوی آن مانند مشک است و رنگ آن چون شیرسفید است. اهل دریا آن را بجای عطریات استعمال میکنند. درباره طهارت زباد دو وجه است و صواب آن است که پاک است مخصوصاً اگر گربه زباد از حیوانات دریائی باشد ( از حیوة الحیوان دمیری : سنور ). در تحفه حکیم مؤمن آمده : زباد نوعی از عطریات سیاه مایل بسرخی و سایل. در بلاد حبشه و اقاصی هند از حیوانی گیرند که مشهور بزباد و چون حرکت زیاد دهند ( آن حیوان را ) از مابین دو ران او از عضوی شبیه به پستان مائیتی حاصل میشود در غایت خوشبویی در سوم گرم و در یبوست معتدل ومنشف و مقوی دل و بسیار مفرح و مقوی حواس و جهت تسهیل ولادت ، نیم درهم او را با قدری زعفران و مرق گوشت فربه مرغ مجرب داشته اند و جهت غشی و خفقان و توحش و جنون و درد فم معده و مقعد و طلای او جهت نضج دمل و التیام قرحه و با روغن بادام تلخ جهت حفظ صحت سامعه و تقویت آن مفید و بوئیدن او جهت زکام و تمریخ او بر قضیب مانع حمل زنان و مداومت بوییدن او مورث بدخلقی و ضیق النفس و مصدع محرور و مصلحه صندل و کافور و اغذیه بارده و بدلش غالیه. ( تحفه حکیم مؤمن و تذکره ضریر انطاکی ). بستانی آرد: ماده خوشبوی و عسلی است که از کیسه میان شرح و اعضاء تناسل جانوری معروف به گربه زباد استخراج میشود. این ماده سخت سفید مانند کفک شیر و چون چندی بر آن بگذرد گرم و تیره میگردد. بوی زباد مشکین و گاه آمیخته به بویی میباشدکه اندکی تند و زننده است. در کارخانه های عطرسازی برای رفع بوی بد آن ، ماده دیگر در آن می آمیزند. زباددر آب حل نمیشود و تنها در الکل قابل ذوب است. نوع خوب زباد بسهولت بر برگ پهن میشود. در زبادهائی که معمولاً در بازارها است مواد معدنی دیگر مانند نشادر وستیارن و بیلنتن ، یک ماده مخاطی ، ماده راتینجی ، روغن طیار، یک ماده زردرنگ ، زیر کربنات و زیر فسفات ،و آهک و اکسید آهن داخل میکنند. زیرا زباد بتنهائی نادر و گران است. زباد دارای خاصیت تحریک شدید است. و لذا در بیماریهای عصبی و نیز برای ساختن داروهای نشاطآور و مقوی حواس تجویز میشود... اکنون بهیچ وجه استعمال آن بعنوان دارو تجویز نمیشود و تنها در عطرهااز آن استفاده میشود. ( از دائرة المعارف بستانی ).

معنی کلمه زباد در فرهنگ معین

(زَ ) [ ع . ] (اِ. ) مادة معطری که از حیوانی به همین نام گرفته می شود.

معنی کلمه زباد در فرهنگ عمید

۱. پستانداری شبیه گربه که از درون کیسه ای در زیر شکمش ماده ای خوش بو به دست می آید.
۲. روغن معطر و سیاه رنگی که از این حیوان به دست می آید.

معنی کلمه زباد در فرهنگ فارسی

ماده خوشبووسیاهرنگ شبیه روغن درهندوحبشه است
( اسم ) ۱ - ماده معطری که از غده مشک جانوری استخراج میشود و چون مقداری کم آنرا در یک ماده روغنی حل کنند عطر بسیار خوشبوی و گرانبهایی به مقدار فراوانی بدست می آید . مدفوع جانور مذبور چون در موقع خروج از مقعد طبیعه با غده مترشحه مشک این حیوان تماس یابد بسیار خوشبوست بدین جهت مدفوع خشک شده جانور را هم به نام نوعی مشک به بازار عرضه کنند . ۲ - پستانداری است از تیره گوشتخواران جزو راسته زبادها در ناحیه میان دو راه این حیوان غده ای وجود دارد که از آن غده مایعی خوشبو و بسیار معطر ترشح میشود که به نام نوعی مشک به بازار عرضه میگردد قد این حیوان باندازه گربه است و پشمهایش خاکستری و دارای خطوط سیاه رنگی میباشد . جانور مذکور در نواحی بسیار گرم آسیا و آفریقا میزید گربه زباد قط الزباد سنور الزباد رباح .
گویند دارویی خوش بو است

معنی کلمه زباد در ویکی واژه

مادة معطری که از حیوانی به همین نام گرفته می‌شود.

جملاتی از کاربرد کلمه زباد

امامقلی خاکی خراسانی یا امام قلی دیزبادی نیشابوری (مرگ ۱۰۷۷ قمری در دیزباد) از داعیان اسماعیلی و شاعران فارسی در سده ۱۱ هجری قمری متخلص به خاکی است. او معاصر با شاه عباس صفوی و اهل دیزباد نیشابور بوده‌است. خاکی خراسانی از مشهورترین شاعران اسماعیلی مذهب شناخته شده.
دیزباد روستایی است در دل کوه بینالود، در چهل کیلومتری راه مشهد به نیشابور که به دو بخش دیزباد علیا و سفلی تقسیم می‌شود.
همیشه تا زباد ماه نوروز گل سوری بخندد در گلستان
قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم زباده شفقی همچو آفتاب گذشتم
پر از سبزه و لاله گشتی جهان زباد بهاری شدی نوجوان
گشته ز آب تیغش، گلشن عدل خرم رفته زباد گرزش، خرمن ظلم برباد
دیزباد سفلی (دیزباد پایین) در منطقه‌ای هموار و بیابانی قرار دارد و مردم آن شیعهٔ دوازد امامی هستند که به کشاورزی و دامداری مشغولند. اما دیزباد علیا (دیزباد بالا) روستایی کوهستانی است که هنوز در آن شیعیان اسماعیلیه زندگی م
این نرم‌افزارها با نمایش‌های بصری شبکه‌های اجتماعی به درک و تحلیل نتایج کمک زبادی می‌کنند.
آن کس که زباد غم بلرزید منم آن کس که به جز عشق نورزید منم
مردمی هرگز ز چشم او ندیدم،گر چه من می کشم روغن به زور جذبه ازبادام خشک
دلم زباده دور الست، رنگی یافت هنوز بویی از آن باده، در مشام من است
تا تو نشاط باده کنی در هوای خوش تیره هوا زباده مصفا شود همی
می گرفتم تا شوم ایمن زباد باد صرصرشان فکند از بیخ ولاد
زباد خلق او یک شمّه آنست که در دل غنچۀ مستور دارد