ریزی

معنی کلمه ریزی در لغت نامه دهخدا

ریزی. ( حامص ) خردی و کوچکی. مقابل درشتی. ( یادداشت مؤلف ). || رحمت و شفقت. ( ناظم الاطباء ). ریزش. بخشش و عطا. ( از آنندراج ). || ( ص ) سرشار. ( ناظم الاطباء ). در متن های دیگر دیده نشد.
ریزی. ( حامص ) حاصل مصدر از ماده مضارع ریختن ( ریز ).همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پی ریزی ، توپ ریزی ، خاک ریزی ، ساچمه ریزی ، طرح ریزی ، مجسمه ریزی و غیره. رجوع به هریک از ترکیبات بالا در جای خود شود.
- پی ریزی ؛ پی افکنی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- طرح ریزی ؛ نقشه کشی. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه ریزی در فرهنگ فارسی

حاصل مصدر از ماده ترکیب استعمال شود .

جملاتی از کاربرد کلمه ریزی

کردند، به درد اشک ریزی بر هر دو فتاده خاک بیزی
دلا بگریز تا خونم نریزی گر اکنون نه گریزی کی گریزی
پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب خیز تا چون موجهٔ دریا وداع هم کنیم
هر چه نزدیکتر شوم با تو تو گریزی زمن به صد فرسنگ
در سخن آمد همای و گفت بی‌روزی کسی کز سعادت می گریزی ای شقی ممتحن
مسئلهٔ برنامه‌ریزی چندین فعالیت که همزمان انجام می‌پذیرند نیاز به استفادهٔ همزمان از یک منبع مشترک با هدف انتخاب مجموعه‌ای با ماکزیمم اندازه از فعالیت‌هایی که با هم هم‌پوشانی ندارند، دارند.
ما در توگریزیم وگریزد ز تو آهو او صید تو غافل شده ما صید تو عمدا
و گفته اند فتوّت آنست که چون سائلی بدیدار آید ازو بنگریزی.
چه حاجتست که او طایران دولت را به دانه ریزی و دام‌افکنی شود صیاد
چه شیوه دارد آخر غمزهٔ تو که خون‌ریزیش واجب می‌نماید
چنان گردی اگر بگریزی از دام که میخوانی خدا را تو بصد نام