رگ زدن. [ رَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) خون گرفتن. ( آنندراج ).فصد. ( تاج المصادر ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). فصد کردن.رگ گشادن. ( آنندراج ). رجوع به فصد شود : رگ زدن باید برای دفع خون رگ زنی آمد بدانجا ذوفنون.مولوی.اگر زنند رگش باخبر نمی گردد کسی که گردش چشم تو کرد بیخبرش.صائب ( از آنندراج ).- مگس را در هوا رگ زدن ؛ دچار عسرت و تنگدستی بودن : چون قدم با شاه و بابگ می زنی چون مگس را در هوا رگ می زنی.مولوی.چه عطا ما بر گدائی می تنیم مر مگس را در هوا رگ می زنیم.مولوی.
معنی کلمه رگ زدن در فرهنگ معین
( ~. زَ دَ ) (مص م . ) خون گرفتن از رگ .
معنی کلمه رگ زدن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) فصد کردن خون گرفتن فصد فصد کردن رگ گشادن
معنی کلمه رگ زدن در ویکی واژه
خون گرفتن از رگ.
جملاتی از کاربرد کلمه رگ زدن
از پی رگ زدن از کار بفصاد افتد نیست استاد تر از غمزة او نیش زنی
بدان ای پسر، اگر کسی را دوست داری در مستی و هشیاری پیوسته بدو مشغول مباش، که آن نطفه کی از تو جدا گردد معلومست که تخم جانی و شخصی بود بهر یاری، پس اگر کنی در مستی کن، که به مستی زیانکارتر بود؛ اما بهوقت خمار صوابتر و بهتر آید و به هر وقتی که یاد آید بدان مشغول مباش، که آن بهایم بود که هر وقت شغلی نداند، هر وقت که میباید بکند، باید که آدمی را وقتی پیدا بود، تا فرق بود میان وی و بهایم. اما از زنان و غلامان میل خویش به یک جنس مدار، تا از هر دو گونه بهرهور باشی و از دوگانه یکی دشمن تو نباشد و همچنانک گفتم مجامعت بسیار کردن زیان دارد، ناکردن نیز زیان دارد، پس هر چه کنی باید کی به اشتها کنی و به تکلف نکنی، تا زیان کمتر دارد؛ اما بهاشتها و بیاشتها پرهیز در گرمایگرم و در سرمایسرد، که درین دو فصل زیانکارتر باشد، خاصه پیران را و از همه فصلها در فصل بهار سازگارتر باشد، کی هوا معتدل باشد و چشمها را آب زیادت باشد و جهان روی بهخوشی دارد، پس چون عالم کبیر آ{ن} چنان شود از تأثیر وی بر ما که عالم صغیرست همچنان شود، طبایع که در تن ما مختلف است معتدل شود، خون اندر رگها زیادت شود، منی در پشتها زیادت شود، بیقصدی مردم محتاج معاشرت و تمتع گردد؛ پس چون اشتهای طبیعت صادق شود آنگاه زیان کمتر دارد و رگ زدن نیز همچنان، پس تا بتوانی در گرمایگرم، سرمایسرد رگ مزن و اگر خون زیادت بینی اندر تن، تسکین کن به شرابها و طعامهای موافق و مخالف چیزی مخور، در تابستان میل به غلامان کن و در زمستان میل به زنان و درین باب سخن مختصر آمد که کرا نکند.
زان که هنگام رگ زدن شرطست گوی سیمین گرفتن اندر دست
زآنکه هنگام رگ زدن رسم است سیب سیمین گرفتن اندر دست
رگ زدن باید برای دفع خون رگزنی آمد بدانجا ذو فنون
با پیری و ضعف رگ زدنت از پی چیست با آن سر ساده گیسوانت ز کجاست
طالع جوزا که کمر بسته بود از ورم رگ زدنت رسته بود
زآن که هنگام رگ زدن شرط است گوی سیمین گرفتن اندر دست
یا از برای آن زده ای تا شوی بر رگ زدن دلیر چو من در سخن
شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند ز هم نهان تخت و تاج می طلبند