روسفید

معنی کلمه روسفید در لغت نامه دهخدا

روسفید. [ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) روسپید. ممتاز و نامدار و باشرف و برگزیده. ( ناظم الاطباء ). معزز و ممتاز و دولتمند. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || درست کار. ( ناظم الاطباء ).
- روسفید شدن ؛ از عهده کاری خوب برآمدن و سرافراز شدن.
- روسفید کردن ؛ باعث سرافرازی کسی شدن. و رجوع به روسپید شود.

معنی کلمه روسفید در فرهنگ معین

(س ) (ص مر. ) بی گناه ، صوابکار.

معنی کلمه روسفید در فرهنگ عمید

۱. درستکار، بی گناه.
۲. [مقابلِ روسیاه] سرفراز، موفق.

معنی کلمه روسفید در فرهنگ فارسی

ممتاز و نامدار و با شرف و برگزیده

معنی کلمه روسفید در ویکی واژه

بی گناه، صوابکار.

جملاتی از کاربرد کلمه روسفید

احمد، آنچه برادر مهربانم آقا علی حاجی حسین در ساز و سامان باغ بالا وانگه ساخت و پرداخت جوی میان خواهد بده، و نوشته رسید بستان، توهم در انجام این کار دستیار اوباش که بی درنگ آغاز کند و به انجام برد آن مایه که این باغ سیراب گردد آب از نو باید خرید، سه جوی و یک جوی ندانم. باید تا رسید من که به خواست خدا دو سه ماه افزون نخواهد بود، پای تا سرآکنده دمید و آن خاک سیاه از انبوه نهال های بالیده سرسبز و آقا علی روسفید باشد.
نم رحمت چه بحر سامان است روسفیدی است روسیاهی‌ها
بود خرج زبان از کیسه دل قلم را روسفیدی از مدادست
دعا چون دمیدی مشو ناامید که صبح از دمیدن بود روسفید
ز تخم پوچ تو بی مغز روشن است چو آب که روسفید درین آسیا نمی گردی
بیستون را کرد شیرین‌کاریِ ما روسفید ما به ناخن تازه رو داریم جویِ شیر را
بو که منظور اهل دید افتد وین سیه نامه، روسفید افتد
روسفیدی را که دل گنجینهٔ مهر تو شد بر جهان چون صبحدم دامان استغنا فشاند
گر شفاعت باشدت از ما امید شو مسلمان تا که گردی روسفید
ز روسفیدی میخوارگان دهد خبری گلی که در چمن خرمی کدو دارد