معنی کلمه روس در لغت نامه دهخدا
روس. ( اِ ) مخفف روپاس پهلوی. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). روباه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روباه شود.
روس. [ رَ ] ( ع اِ ) انه لروس سوء؛ یعنی بد مرد است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عیبی که در کراع ( پایچه گاو و گوسفند ) باشد. ( از اقرب الموارد ). عیب. ( از المنجد ). || در شاهنامه عبدالقادر بغدادی بمعنی فریاد آمده است. ( از فرهنگ شاهنامه ).
روس. [ رَ ] ( ع مص ) بسیار خوردن.( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || خرامیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( برهان قاطع ). رفتار بطور خرامان. ( ناظم الاطباء ). || گذر. ( ناظم الاطباء ). گذشتن. ( برهان قاطع ). سبقت گرفتن. ( برهان قاطع ). || برداشتن و بردن سیل خس و خاشاک را. ( از اقرب الموارد ). || نیکو گردانیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
روس. ( ع مص ) لغتی در رأس. جدا کردن و بریدن. ( از دزی ج 1 ص 569 ). || جدا کردن دانه ارزن یا دانه گیاهان دیگر. ( از دزی ج 1 ص 569 ).
روس. [ رُوْ وَ ] ( ع ص ) اسبی که سر اسبهای دیگر را چون با هم روند بگزد و یا بسر زند آنها را در وقت تقدم و پیشی خود. ( ناظم الاطباء ).
روس. ( ص ) هر فرد از قوم روس. روسی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روسی شود.
روس. ( اِخ ) از پسران یافث بن نوح بود. ( از تاریخ گزیده چ لیدن ص 28 ). و رجوع به یافث شود.
روس. ( اِخ ) در استی اوریسگ ، در گیلکی اورس ، نام قوم ساکن روسیه. بخش اعظم ملت روسیه از لحاظ نژاد به دو دسته بزرگ تقسیم می شوند: خانواده هندواروپایی و خانواده ٔاورال وآلتایی . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گروهی که بلاد آنها بسرحد صقالبه و ترک پیوسته است. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
روس. ( اِخ ) نام ملکی وسیع در اقلیم ششم و هفتم. ( غیاث اللغات ). ناحیتی است که مشرق وی کوه بجناک است و جنوب وی رود روتا است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی ویرانی شمال است و این ناحیتی بزرگ است و مردمانی بدطبعاند و بدرگ و ناسازنده و شوخ روی و ستیزه کار و حرب کن و ایشان با همه کافران کز گرد ایشان است حرب کنند و بهتر آیند و پادشاه را روس خاقان خوانند و ناحیتی است نعمت وی بغایت بسیار است از هر چیزی که بباید و اندر گروهی از ایشان مروت است و طبیبان را بزرگ دارند و ده یک همه غنیمت ها و بازرگانیهای خویش هر سالی بسلطان دهند و اندر میانشان گروهی از صقلابیانند که ایشانرا خدمت کنند و از صد گز کرباس کمتر یا بیشتر یک شلوار دوزند و اندر پوشند همه بر سر زانو گرد کرده دارند و کلاههای پشمین بسر برنهاده دارند دم از پس قفافروهشته و مرده را با هرچه با خویشتن دارد از جامه و پیرایه بگور فرونهند و طعام و شراب با ایشان بگور نهند. ( حدود العالم چ دانشگاه ص 188 ). کویابه مستقر ملک است و شهر صلابه و ارتاب از روس است. ( از حدود العالم ص 189 ) :