روبیان

معنی کلمه روبیان در لغت نامه دهخدا

روبیان. ( ع اِ ) بمعنی اربیان است که ملخ آبی باشد و به عربی جرادالبحر خوانند.چون آن را با نخود سیاه بکوبند و بر ناف ضماد کنند حب القرع را بیرون آورد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). جانور کوچک دریایی است که مثل ماهی خورده میشود و نامهای دیگرش میگ ، میگو و اربیان است. ( فرهنگ نظام ). و صاحب اختیارات بدیعی آرد: اهل مصر فرندس خوانند و اهل اندلس قرون ، و ابن زهر در خاص آورده است که چون آن را بکوبند با نخود سیاه و ضماد کنند بر ناف حب القرع را بیرون آورد، و گویند چون خشک کرده سحق کنند با فلفل ، و در چشم کشند شبکوری را زایل کند، و دیگری گوید گرم و تر است. به اعتدال منی را زیاده کند و شکم نرم کند، و بصری گوید: پیش از آنکه نمکسود کنند باه را زیاده کند و غذای صالح بدهد و چون نمکسود کنند تا کهن گردد تولید سودا بکند. و رازی گوید دشوار هضم شود و معده را بد بود و اولی آن بود که اصلاح آن به سرکه و کرویا کنند و بعد از آن جوارش عود یا جوارش سفرجلی مسهل خورند و اگر محرورمزاج بود رب انار منعنع خورند و اگر جهت باه خورند نشاید که به سرکه خورند، بعد از آنکه نیک پخته بکنند با روغن گردکان ، و زرده تخم مرغ و پیاز و گندنا قلیه سازند و تناول کنند - انتهی. به فارسی ماهی روبیان و ماهی میگ و به هندی چهینکان مچهلی نامند و آن غیر از جرادالبحر است. ( از مخزن الادویه ). به فارسی ملخ دریایی و به هندی جهینگا گویند. ( الفاظ الادویه ). رومیان ابوجلنبو [ کذا ] گویند. ( تذکره داود ضریر انطاکی ). و رجوع به اربیان شود.

معنی کلمه روبیان در فرهنگ عمید

= میگو

معنی کلمه روبیان در فرهنگ فارسی

اربیان، میگ، میگو، ملخ دریایی
( اسم ) جانوری است آبی .
بمعنی اربیان است که ملخ آبی باشد و به عربی جراد البحر خوانند چون آنرا با نخود سیاه بکوبند و بر ناف ضماد کنند حب القرع را بیرون آورد

جملاتی از کاربرد کلمه روبیان

مرا به عشق بپرورد شمس تبریزی ز روح قدس ز کروبیان فزون باشم
گلبانگ حمد برده به کروبیان عرش از کبریای حق همه تن کبریا شده
و مخصوص‌اند این طایفه از ثقلین به اختیار کردن ملامت تن از برای سلامت دل، و هیچ کس را از خلایق از مقربان و کروبیان و روحانیان این درجه نبوده است و از امم پیشین نیز از عباد و زهاد و اعیان خلق که بوده‌اند این مرتبه نه، بجزگروهی را از این امت که سالکان طریق انقطاع دل‌اند.
بوی تو بگذشته از افلاک و انجم در زمان غلغلی از عشق در کروبیان انداخته
همه کروبیان عرش دایم در شکر خوردن دهان ما پر آب گرم و کار ما مگس‌رانی
کروبیان عالم بالا ز غم ملول یارب عزای کیست؟ که اینگونه غم فزاست
شادی این جشن را کروبیان آسمان بال و پر بگشوده تا آیند از بالا به زیر
کشید از مسجدم بیرون صنم نام صمدرویی که طاق ابروی او قبلهٔ کروبیان باشد
ای که بر درگاه تو قدوسیان را نیست ره وای که بر خرگاه تو کروبیان را نیست بار
قالب او حصه کروبیانست لیک پای خلق این دم در میانست