روبه
معنی کلمه روبه در لغت نامه دهخدا

روبه

معنی کلمه روبه در لغت نامه دهخدا

( رؤبة ) رؤبة. [ رُءْ ب َ ] ( ع اِ ) چوب پاره ای که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته. ( منتهی الارب ).قطعه ای از چوب که با آن ظرف شکسته را پیوند کنند. ( از اقرب الموارد ). رقعه ای که ظرف را وقتی بشکند بدان اصلاح کنند. ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). || آنچه بدان رخنه و شکاف را بگیرند. ( از لسان العرب ) ( از المنجد ) ( از معجم متن اللغة ). کفشیر . ( منتهی الارب ). کفشیر و لحیم. ( ناظم الاطباء ). || اللبن الخاثر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). شیر جغرات شده. شیر غلظت یافته.
روبة. [ رَب َ / رو ب َ ] ( ع اِ ) مایه شیر یا بقیه شیر. ( منتهی الارب ). مایه ای که در شیر افکنند تا ماست شود. «شُب ْ شَوباً لک روبته »؛ مثلی است و در مورد کسی گفته میشود که کاری را بر عهده گیرد که در آن وی را بهره ای از نفع باشد و نظیر این مثل است : «احلب ْ حَلَباً لک شطره ». ( از اقرب الموارد ). مایه شیر یا بقیه شیر آشامیده شده. ( از معجم متن اللغة ). || آب منی گشن گردآمده از ترک گشنی یا آب منی آن گردآمده در زهدان. ( از منتهی الارب ) ( از معجم متن اللغة ). || حاجت ، و گویند: فلان لایقوم بروبة اهله ؛ یعنی فلان به برآوردن نیاز اهل خویش قیام نمیکند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || ماده زندگانی. ( منتهی الارب ). قوام عیش. ( از اقرب الموارد ). || فراهم آمدنگاه کار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پاره ای از شب. ( منتهی الارب ). بهره ای از شب. ( از اقرب الموارد ). || پاره گوشت. ( منتهی الارب ). قطعه ای از گوشت. ( از اقرب الموارد ). قطعه ای از چیزی یا از گوشت بویژه. ( از معجم متن اللغة ) . || سیخ آهن سرکج که بدان شکار را از سوراخ آن بیرون کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || درویشی. ( منتهی الارب ). فقر. ( اقرب الموارد ). || درخت چنار. ( منتهی الارب ). شجرةالنلک ای الزعرور. ( اقرب الموارد ). شجرةالنلک ، و فسره ابن السید الزعرور. ( تاج العروس ). || زمین نفیس جیّد بسیارگیاه. ( منتهی الارب ). زمین بسیارگیاه. ( از اقرب الموارد ). زمین مرغوب بسیار گیاه و درخت. ( از معجم متن اللغة ) . || هر چیز که به اصلاح آورد چیزی را. ( منتهی الارب ) ( از معجم متن اللغة ). || عقل و گویند: انا اذ ذاک غلام لیس لی روبة. ( از منتهی الارب ). الروبة من الرجل ؛ عقل وی. ( از معجم متن اللغة ). || ( اِمص ) کاهلی و سستی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه روبه در فرهنگ عمید

= روباه

معنی کلمه روبه در فرهنگ فارسی

( اسم ) جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ . پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند . دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است . یا روباه زرد آفتاب خورشید .
چوب پاره که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته قطعه از چوب که با آن ظرف شکسته را پیوند کنند

معنی کلمه روبه در دانشنامه عمومی

شهر روبه ( ( به فرانسوی: Roubaix ) ، ( به هلندی: Robaais ) ) در شهرستان نور ( فرانسه ) در ناحیه شمال کاله با جمعیت ۹۷٬۹۵۲ نفر در کشور فرانسه واقع شده است.
معنی کلمه روبه در فرهنگ عمید

معنی کلمه روبه در دانشنامه آزاد فارسی

روبِه (Roubaix)
شهری در ولایت نور، در شمال فرانسه، به فاصلۀ ۹کیلومتری شمال شرقی لیل، با ۹۸,۲۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۰). مرکز مهم تولید پارچۀ پشمی در کشور است. از قرن ۱۵م شهر مرفه تولید پوشاک فرانسه است، و با تورکوئن بخشی از کلان شهر لیل را تشکیل می دهد. از طریق آبراه روبه به رود اسخلده (اسکلت) (به فرانسوی اسکو) متصل شده است. این شهر تولیدکنندۀ پارچه، مواد شیمیایی، و ماشین آلات نیز است.

جملاتی از کاربرد کلمه روبه

در جنگ شیر گشته فراوان شریفتر کایمن نشسته با گله روبه نزار
الزباره (به عربی: الزبارة) قلعه ای مخروبه و باستانی در شهرداری الشمال در کشور قطر واقع شده‌است. جمعیت این شهر ۱٬۰۰۹ نفر است. این قلعه در سال ۲۰۱۳ در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفت.
پس بیامد زود روبه سوی خر گفت خر از چون تو یاری الحذر
هر کس که طاق ابروی او سجده گه کند رویش ز قبله گردد اگر روبه مه کند

بسیاری از ماهیان با غوطه‌وری بدن و نوسان دادن باله‌ها شنا می‌کنند. غوطه‌وری نیروی روبه‌جلو را ایجاد می‌کند که با نیروی پشتی و پهلویی کامل می‌شود. نیروی معمولی برای شنا تعادل میان نیروی جلویی و پهلویی است.

کار روبه نبود عشق که هر روبه را حمله شیر نر و کبر پلنگی نبود
کای شیر پلنگ گیر برخیز با روبه خسته دل درآویز
تپه‌های مخروبه به سمت جاده مزار شریف احتمالاً نشان‌دهنده مکان شهری است که هنوز قدیمی‌تر از آن است که بلخ امروزی در آن قرار دارد.
از روبهان چند برانگیختی سپه و آنگه بحیله پنجه با شیر نر زدی
تو را نیست جز چاره جستن به جنگ چو روبه گریزی ز پیش پلنگ
چو شیر مست بیرون جه نه اول دان و نه آخر که آید ننگ شیران را ز روبه شانگی کردن
نبی نریخت ورا خون از آنکه نالاید به خون روبه چنگال شیر شرزهٔ نر
چنگال شیر مرگ مگرهست تیغ تو کز وی عدوی ملک چو روبه‌ کند فرار
او توانست قهرمان تور دو فرانس ۱۹۱۰ شود. همچنین مدال برنز المپیک ۱۹۰۸ لندن را در رشتهٔ ۱۰۰ کیلومتر مردان به دست آورد. افزون بر این، در هر یک از کلاسیک‌های پاریس–روبه و پاریس–بروکسل سه پیروزی متوالی کسب کرد.
وی در سال ۱۳۳۹ به علت بیماری و ضعف به توصیهٔ پزشکان مجبور به مراجعت به اردبیل شد. وی فعالیت‌هایی در اردبیل انجام داد که به علت نیمه‌کاره ماندن این فعالیت‌ها تا سال ۱۳۴۷ در اردبیل ماند تا این کارها به پایان برسند. فعالیت‌های وی در بازگشت به اردبیل شامل بازسازی مدارس، تدریس علوم حوزوی و همچنین تصمیم به احداث یک کارخانه بود که با ممانعت شاه روبه‌رو شد.