رهانده

معنی کلمه رهانده در لغت نامه دهخدا

رهانده. [ رَ دَ / دِ ] ( ن مف ) رهانیده. نجات داده شده. خلاص کرده. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رهانیده و رهاندن شود.

معنی کلمه رهانده در فرهنگ معین

(رَ دِ ) (ص مف . ) نجات داده شده ، خلاص کرده .

معنی کلمه رهانده در فرهنگ عمید

رهانیده، رهاشده، نجات داده شده.

معنی کلمه رهانده در فرهنگ فارسی

( اسم ) نجات داده شده خلاص کرده .

معنی کلمه رهانده در ویکی واژه

نجات داده شده، خلاص کرده.

جملاتی از کاربرد کلمه رهانده

ای تو بر آدم دمیده روح را ای تو از طوفان رهانده نوح را
خواری کشیدگان به عزیزی رسند زود از بند و چاه، یوسف خودرا رهانده گیر
مگر بدانکه صدر هم رهانده ز افتقارها
رهانده جهان‌پهلوان را مگر که یارند با او پری بیشتر
از بینش بلند، به پستی رهانده ایم صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را
صد مرغ دل درافکنی ار در شکنج زلف ما راگمان مکن که زدامت رهانده ای
ظن مبر جانا که من برگشته‌ام از عاشقی یا دل از دست غم هجران تو برهانده‌ام
تو بودی از جهان با من بمانده مرا از داغ تنهایی رهانده
رهانده است دل خلق را ز ظلمت کفر فروغ شمع هدا لااله الا الله
برهانده مرا عشق هم از دین و هم از کفر آسوده ز آیین مسلمان و یهودم