معنی کلمه رقیم در لغت نامه دهخدا
رقیم. [ رَ] ( اِخ ) نام قریه اصحاب کهف و یا کوه ایشان و یا سگ ایشان و یا وادی و سنگ بزرگ و یا دو لوح از ارزیز که بر آن نام و نسب و دین و قصه ایشان نوشته شده بود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). آن تخته ارزیز که احوال اصحاب کهف بر آن نوشته بود. ( ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53 ). آن تخته که نبشته بود بر آن نامهای اصحاب کهف و گویند رقیم نام رودی است که کهف در آن بود. ( از مهذب الاسماء ). همان رقیمی که در آیه ای وارد شده گویند: عبارت بود از یک لوح ارزیزی که اسامی اصحاب کهف و قصه آنان در آن نوشته شده بود. درنزدیکی بلقا جایگاهی است موسوم به رقیم که بزعم پاره ای از اهل خبر همینجا محل سکونت اهل کهف بوده ، اما صحیحش این است که آن کهف در بلاد روم بوده و از ابن عباس روایت می کنند که رقیم نام کهف است و کهف بین عموریة و نیقیة در ده روز راه از طرسوس واقع شده غیر از اینها نیز گفته اند. ( از معجم البلدان ج 4 ).
- اصحاب الرقیم یا اصحاب رقیم ؛ اصحاب کهف. ( یادداشت مؤلف ): ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوامن آیاتنا عجباً. ( قرآن 9/18 ).
سال سی خفتی کنون بیدار شو
گر نخفتی خواب اصحاب رقیم.ناصرخسرو.عابدی در کوه لبنان بد مقیم
در بن غاری چو اصحاب الرقیم.شیخ بهایی.رجوع به ماده اصحاب رقیم و اصحاب کهف شود.
- اهل کهف و رقیم ؛ اصحاب کهف و رقیم :
گفت نی ، گفتمش چو می رفتی
در حرم همچو اهل کهف و رقیم.ناصرخسرو.رجوع به ترکیب اصحاب الرقیم شود.