معنی کلمه رضیع در لغت نامه دهخدا
افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 276 ).
دایه جود ترا گفتم که را خواهی رضیع
گفت باری آز را کش نیست امید فطام.کمال الدین اسماعیل.و هر کس را که در خدمت و مصاحبت ایشان بود از شریف تا وضیع و مسن و رضیع همچنین. ( جهانگشای جوینی ).
گفت احمدرا رضیعم معتمد
پس بیاوردم که بسپارم به جد.مولوی.فرّ جوانی گرفت طفل رضیع بهار
لب ز لبن بازشست شکوفه شیرخوار.میرزا نعیم سدهی.|| همشیر. ( منتهی الارب ). دو طفل که از یک دایه شیر خورده باشند هر یکی مر دیگری را رضیع باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). برادر شیری : همشیره ؛ یعنی برادر یا خواهر از شیر. ( یادداشت مؤلف ). برادر شیرخواره. ( دهار ). برادر همشیر. ( فرهنگ فارسی معین ). || بخیل و ناکس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).