رذالت. [ رَ ل َ ] ( ع اِمص ) رَذالة. ناکسی و فرومایگی و پستی فطرت و دون طبعی. ( ناظم الاطباء ). پستی.ناکسی. فرومایگی. دنائت. خست. خساست. حقارت. سفالت.( یادداشت مؤلف ). و رجوع به رَذالة و رُذالة شود. - رذالت داشتن ؛ ناکس و فرومایه بودن و پست فطرت بودن. ( ناظم الاطباء ). رذالة. [ رَ ل َ ] ( ع مص ) ناکس شدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر اللغة زوزنی ) ( از متن اللغة ). دون و فرومایه گردیدن. ( ناظم الاطباء ). ناکس و فرومایه شدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رذیل شدن. رُذولة. ( از اقرب الموارد ). ناکس و فرومایه شدن ، کما فی القاموس و المنتخب ، در این صورت اگر بقیاس زید عدل مصدر به معنی صفت گرفته به معنی ناکس و فرومایه گویند جایز باشد چنانچه در مدار بضم و در کشف به فتح است. و رزالة به کسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی درهیچ کتاب یافته نشد. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) ناکسی و فرومایگی. ( ناظم الاطباء ). رذالة. [ رُ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) رُذال. آن که بهتر و جَیّد آن را گرفته باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ردی. مقابل خیاره. ( یادداشت مؤلف ). آنچه جَیّد آنرا گرفته باشند و تباه و ناسره آن مانده باشد و رذاله هر چیزی بدترین آن است. ج ، رُذالات. ( از اقرب الموارد ). ثفل چیزی که خلاصه آن از او کشیده باشند. ( آنندراج ). || مجازاً به معنی ناکس و فرومایه. ( از آنندراج ) : بلی رذاله لوم و فضاله ٔشوم که در کرمان بازمانده اند تا به رعیتی پادشاه و صحرانشینی قانع بودند. ( المضاف الی بدایع الازمان ).
تا ز بیمت همگی ترک رذالت کردند نیمه قطع و دگر نیمه حوالت کردند
( و بر اثر این قول گوییم که آنچه بها و جمال و رونق او به تاثیری باشد نه از اجسام، آن تاثیر نیز نه جسم باشد و چو نه جسم باشد، نه اندر جسم باشد. پس تاثیرپذیر و موثر و تاثیر، هر سه نه از اجسام باشند. و چو لازم است که تاثیر که به جسم رسد روزی از او برخیزد، از عکس قیاس واجب آید که آن تاثیر که نه از جسم آید و نه اندر جسم آید، از تاثیرپذیر خویش بر نخیزد. پس درست کردیم که رونق و بها و جمال که به نفس ناطقه رسد و آن علم و حکمت باشد، هرگز از او جدا نشود. و آنچه جمال و بها و رونق از او جدا نشود، همیشه اندر نعمت باشد و آنکه همیشه اندر نعمت باشد بهشتی باشد، چنانکه خدای تعالی همی گوید: قوله: (لهم فیها نعیم مقیم خلدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم). پس نفس ناطقه که به حکمت و علم رسد بهشتی شود. و اندر مقابله این وضع، جهالت و رذالت برابر فضیلت و حکمت ایستاده است مر نفس ناطقه را که چو بدان آلایش ها و تیرگی ها بیالاید، نیز آن هرگز از او جدا نشود، پس از آنکه از کالبد جدا شده باشد و مجرد مانده، و همیشه اندر آتش خدای بماند، چنانکه خدای تعالی همی گوید، قوله: (و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعملهم فی الدنیا و الاخره و اولئک اصحب النار هم فیها خلدون). ) پس خردمند آن است که نفس خویش را هم امروز به بهشت رساند به علم و عمل که رهایش ابدی اندر این است.
باشد وزیر خائن سرچشمه رذالت چونانکه شد مجاهد سردسته شرارت
.... به شما میگویم اگر امروز که هنوز وقت باقی است، نایستید و استبداد را که هنوز قوام نگرفتهاست دفعِ شر نکنید، استبداد با سلطه خارجی پیوند قطعی پیدا خواهد کرد. همه آنچه را گفتم و بدتر از آن را بر سر ما خواهند آورد. امروز از صبح تا شام و شام تا صبح چماقداران رسمی و غیررسمی محل زندگی و کارِ رئیسجمهور منتخب شما را در محاصره دارند و اینها مستثنی هستند و میتوانند هر تظاهری را برپا کنند و هر رذالتی را انجام دهند. فردا با شما مردم چه خواهند کرد؟ خداوند را به گواهی میگیرم که به وظیفه خود عمل کردم و آنچه را که باید به اطلاعِ شما رساندم. بر شما مردم است که نگران سرنوشت انقلاب اسلامی و کشور خود باشید و استقامت کنید.
آخر ای مردان! از نابسلامت مردید! این رذالت چه بود بر سر ما آوردید . . . ؟
جان به لب آمد مرا ز بس که رذالت دیدم از ابنای روزگار علیجان
اول: خباثت نفس و بخل ذاتی به بندگان خدا، بدون سابقه عداوتی یا منشأ حسدی، بلکه به محض خبث نفس و رذالت طبع، زوال نعمت غیر را خواهد و به گرفتاری بندگان خدا به محنت و بلا شاد و فرحناک گردد و از راحت و رسیدن ایشان به مطالب خود، و وسعت معاش ایشان متألم و محزون شود، اگر چه نسبت به وی هیچ ضرری متصور نباشد.
و علاج این نوع از حسد در نهایت صعوبت و دشواری است، چون سببش خبث ذات، و رذالت جبلت است و معالجه امر ذاتی مشکل است و همانا شاعر، این نوع حسد را اراده کرده و گفته است:
از ضعیفان وقت حاجت، مال خواهد با سماجت کینه توزد با لجاجت رشوه گیرد با رذالت