معنی کلمه رخوت در لغت نامه دهخدا
بنما در بساط فرش رخوت
سالکان مسالک اطوار.نظام قاری.بنما در میان جمع رخوت
نرمه ای کز وی آید اینهمه کار.نظام قاری.مانده ام در کوب حالی زین رخوت
تا چه نوع آید برون از جندره.نظام قاری.از رخوتم عاریت کردی طلب
چون برم از پیش یاری آمدی.نظام قاری.گرچه سلطان است در جمع رخوت
جامه قلب است چون شد دامنش.نظام قاری.فصل دوازدهم در بیان شغل صاحب جمع رکابخانه ، رخوت حمام خاصه و آنچه متعلق به آن است. ( تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 32 ).
و رجوع به رخت شود.
رخوت. [ رِخ ْ وَ ] ( ع اِمص ) رِخْوة. سستی. ( یادداشت مؤلف ) :
بر نیک صبر کرد نباید که رخوت است
بر بد شتاب کرد نباید که از هواست.ناصرخسرو.|| نرمی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به رخوة و رخوه شود.
رخوة. [ رَخ ْ وَ ] ( ع ص ) رُخْوة. رِخْوة. مؤنث رَخْو. نرم و سست از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). مؤنث رَخْو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رِخْوة در معنی وصفی شود.
رخوة. [ رِخ ْ وَ ] ( ع مص ) مصدر به معنی رخاوة. ( ناظم الاطباء ). سست و نرم شدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رخاوة شود.
رخوة. [ رِخ ْ وَ ] ( ع اِمص ) سستی و نرمی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) مؤنث رِخْو. نرم وسست از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). مؤنث رِخْو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رَخْوة شود.
- حروف رخوة ؛ سیزده حرف است بدین تفصیل : «خس »، «حظ»، «شص »، «هز»، «ضغث »، «فذ». ( ناظم الاطباء ). حروف رخوه سیزده است و آن چندی از حروف تهجی است که به نرمی از زبان برآیند یجمعها: خس ، حظ، شص ، هز، ضغث ، فذ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). حروف رخوة سیزده حرف است : ث ،ح ، خ ، ذ، ز، س ، ش ، ص ، ض ، ظ، غ ، ف ، ه. ( غیاث اللغات ). رجوع به رخوه شود.
رخوة. [ رُخ ْ وَ ] ( ع ص ) رَخْوة. رِخْوة. رجوع به رَخْوة شود.