رحل

معنی کلمه رحل در لغت نامه دهخدا

رحل. [ رَ ] ( ع مص ) ترک کردن شهری را. ( از اقرب الموارد ). کوچ کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از صراح اللغة ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پالان نهادن بر شتر. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از دهار ) ( از مصادر اللغه زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || بلند کردن. رحل فلاناً بسیفه رحلاً؛ بلند کرد شمشیر خود را برای فلان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بر اذیت صبر کردن. ( آنندراج ). بر اذیت کسی صبر کردن : رحلت له نفسی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سوار شدن بر شتر. ( اقرب الموارد ).
رحل. [ رَ ] ( ع اِ )پالان شتر. ج ، اَرْحُل ، رِحال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پالان شتر. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل ) ( از صراح اللغة ) ( از منتخب اللغات ) ( غیاث اللغات ) ( دهار ). پالان اشتر با جمله آلتها و گویند پالان خر. ج ، اَرْحُل ، رِحال. ( مهذب الاسماء ). جهاز شتر که خردتر از قتب باشد. ( از اقرب الموارد ). جهاز شتر و آن خردتر از قتب باشد و مردان بر آن نشینند. ( یادداشت مؤلف ). مَرکب شتر. ( غیاث اللغات ). || مسکن و منزل. ( از منتخب اللغات ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). مسکن و جای باش مرد. ( ناظم الاطباء ). جای باش مرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بنگاه. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت مؤلف ). خانه. مسکن. منزل. ( یادداشت مؤلف ). مثوی و منزل. گفته شود: «عاد المسافر الی رحله و الماء فی رحله »؛ ای منزله. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || رخت و اسباب همراهی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). آنچه از اثاث همراه برداشته شود وفقط به ظرف اطلاق شود و در قرآن است : «اجعلوا بضاعتهم فی رِحالهم ». ( قرآن 62/12 )؛ ای فی اوعیتهم. ( از اقرب الموارد ). رخت مسافر. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت مؤلف ). رخت و اسباب. ( از منتخب اللغات ) ( غیاث اللغات ).اثاث و متاع. ( یادداشت مؤلف ) : قلعه ای خواست که بدان مستظهر شود و رحل و ثقل و عیال و اموال خویش آن جایگاه فرستد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 236 ).
- رحل اقامت ؛ صاحب آنندراج به این کلمه معنی فروکش کردن داده است ، اما استوارنیست و شعری که از محسن تأثیر نقل کرده ، شاهد در رحل اقامت بودن است ، به معنی قرار داشتن قرآن در جایگاه بخصوص آن :

معنی کلمه رحل در فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (مص ل . ) کوچ کردن ، رحلت کردن .
( ~. ) [ ع . ] (اِ. )۱ - اسباب و اثاث . ۲ - منزل ، مأوا. ۳ - پالان شتر. ۴ - وسیله ای که قران یا کتاب را هنگام خواندن روی آن می گذارند. ج . رحال .

معنی کلمه رحل در فرهنگ عمید

۱. دو تختۀ متصل به هم که باز و بسته می شود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن می گذارند.
۲. [قدیمی] اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمی دارند.
* رحل اقامت افکندن: [مجاز] در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن.

معنی کلمه رحل در فرهنگ فارسی

پالان شتر، منزل وماوی، رخت واسباب واثاث سفر
( مصدر ) کوچ کردن رحلت کردن .
جمع راحل

معنی کلمه رحل در دانشنامه آزاد فارسی

رَحْل
(در لغت به معنای ظرف، انبان، خورجین، کوچ کردن و پالان شتر) در قرآن، سه بار به معنای باردان به صورت مفرد و جمع در آیات ۶۲، ۷۰ و ۷۵ سورۀ یوسف آمده است. رحل پایه ای چوبی از دو تختۀ متقاطع است که به صورت لولا باز و بسته می شود و کتاب و به ویژه قرآن را در موقع تلاوت روی آن می گذارند. استفاده از رحل احترام گزاردن به ساحت قرآن است. احتمالاً از صدر اسلام از رحل یا چیزی شبیه رحل های امروزی برای تلاوت قرآن استفاده می شده است.

معنی کلمه رحل در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] واژه رحل واژه ای عربی و به معنای پالانِ شتر است؛ و در عرفِ نسخه نویسان عبارت است از تخته چوبی که بر آن کتاب نهند. ظاهراً رحل در دوره های مختلف شکل های گوناگون داشته است. این که ابن جماعه از آن به نام "کُرسیِ کتاب" سخن گفته است و در دوره ای آن را تخته چوبی دانسته اند که کتاب را بر آن می گذارده اند و هم این که عده ای از پیشینیان از رحل به عنوان میزواره ای بهره می برده اند و بر روی آن کتابت می کرده اند، حاکی از آن است که شکل رحل در دوره های مختلف، متفاوت بوده است.
گونه ای که هنوز در مشرق زمین به منظور تلاوت قرآن مجید مورد استفاده قرار می گیرد، متشکل از دو تخته چوب هم شکل و هم اندازه است (عموماً مستطیل شکل و گاه مربع و چهار کُنج) که اندکی بالاتر از حدّ میانی آنها با یکدیگر توسط لولاهای ظریف متصل می شوند و هنگام بازکردن قسمت زیرین دو تخته به مانند پایه بر زمین قرار می گیرند و قسمت بالای تخته ها به مانند عدد هفت "7" درمی آید. بر قسمت بالایی تخته ها، کتاب (امروزه عموماً قرآن) را می گشایند و به خواندن آن می پردازند. رحل سبب می شود تا عطفِ کتاب به اندازه معین گشوده شود به طوری که نه قسمت بیرونی عطف آسیب ببیند و نه شیرازه کتاب گسیخته گردد.
از آنجا که رحل به لحاظ حفظ حرمت قرآن مجید، بیشتر به هنگام تلاوت قرآن مورد استفاده قرار می گرفته است، نسخه هایی از قرآن که به اندازه تقریبی 25×40، 30×50 و 35×60 سانتی متر مربع بوده و عموماً بر روی رحل قرائت می شده، به نام قرآن رَحلی شهرت یافته است.
[ویکی الکتاب] معنی رَحْلِ: ظرف و اثاث
معنی رِحَالِهِمْ: جمع رحل به معنای ظرف و اثاث
تکرار در قرآن: ۴(بار)
ظرف (مثل خورجین و انبان) و بار سفر و کوچ. معانی دیگر هم دارد که در قرآن مجید یافته نیست . طبرسی در ذیل آیه گوید از رحال ظرفها قصد شده و مفرد آن رحل گویند و اصل آن چیزی است که برای کوچ آماده شود از ظرف متاع و پالان شتر و... کلمه رحل و رحال در آیات 62،70،75 سوره یوسف آمده و مراد از آنها ظرفهائی است مثل خورجین و انبان که بر شتران بسته بودند و در آیه . به جای رحال اوعیه آمده که همان ظرفها است معنی آیه اوّل این است: یوسف به غلامان خود گفت سرمایه اینها را در خورجین هایشان بگذارید. * . رحاة به معنی کوچ و مسافرت است. باید دانست یمن در جنوب مکّه و شام در شمال آن واقع است (به طور تقریب). اهل مکّه سالی دو مسافرت داشتند وقت زمستان به یمن و وقت تابستان به شام و این دو مسافرت نوعاً برای خرید و فروش و نقل و انتقال مال التجاره بود. در آیه گذشته مراد از رحلة الشتاء و الصیف همان دو مسافرت به عنوان این که اهل مکّه ساکنان حرام اند از شرّ راهزنان و دزدان در امان بودند و کسی به آنها آزار نمی‏رساند و با ایمنی تمام رفت و آمد می‏کردند لذا خدا در مقام امتنان به آنها فرمود .

جملاتی از کاربرد کلمه رحل

رخت رحلت بست سوی هشت رضوان بعد هفتاد و سه از این رنج خانه
مرحله انتخابی برای برنامه در زمستان تا اوایل بهار سال ۲۰۱۰ در شیکاگو، دالاس لس آنجلس نیویورک اورلاندو و پورتلند، اورگان برگزار شد. برای اولین بار، آزمون آزمایشی آنلاین نیز از طریق یوتیوب برگزار شد.
برد آشفته کجا کوه صفت سیل زجایش هر که افکنده در این کوی چو من رحل اقامت
دیّار ندیده ام خبر گوی تا رحلت از آن دیار کردم
ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است
هر کرا دادند گوش و هوش عقلی بایدش در ره دین طی کند در هر نفس صد مرحله
نفسی چند غنیمت شمر از دل نگذشتن چه‌قدر مرحله طی شد که تو این آبله بستی
هر مرحله از دهر سرابست لبی را کز نقش کف پای کسی بوسه ربا نیست
که چون کوس رحلت بزد کاروان رخ آورد سوی سفر در زمان
زربشه تا به ثمر صدهزارمرحله طی شد که‌کرد این همه قاصد به خود رسیدهٔ ما را
قوم چون خوان نوالش خوردند عزم رحلت زدیارش کردند