معنی کلمه رجه در لغت نامه دهخدا
رجه. [ رَج ْه ْ ] ( ع مص ) به مردم چنگل زدن و درآویختن به آن. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آویختن به چیزی بادندان. ( از اقرب الموارد ). || گوالیدن کودک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || جنبیدن و حرکت کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ).
رجه. [ رَ ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی. سکنه آن 530 تن. آب آن از چشمه.محصول عمده آن غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).