ربوبیت

معنی کلمه ربوبیت در لغت نامه دهخدا

ربوبیت. [ رُ بی ْ ی َ ]( از ع ، اِمص ) الوهیت و خدایی. ( ناظم الاطباء ). خدایی و پروردگاری. ( آنندراج ). مقابل عبودیت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). خداوندی. ( السامی فی الاسامی ). خدایی. ( دهار ). زمخشری گوید: ربوبیت نزد صوفیه اسم است مرتبه ٔمقتضه نامهایی را که موجودات طالب آن میباشند از اینرو در تحت اسم رب این نامها نیز مندرج باشند مانندعلیم ، سمیع، بصیر، قیوم و ملک و مانند آن ، چه علیم معلومی را اقتضا کند و مرید مرادی را طالب باشد و قادر مقدوری را خواهد. اسمایی که در تحت اسم رب مندرجست اسماء مشترکی است که مفاهیم آن بین خدا و خلق مشترک باشد، مانند علیم که میگویی : یعلم نفسه و خلقه ، و همچنین اسماء مختص بخلق مانند قادر که میگویی : خلق الموجودات و نگویی خلق نفسه ، و این اسماء مختص بخلق را اسماع فعلیه نامند. فرق بین اسم ملک و رب آن است که ملک اسمیست مر مرتبه ای را که تحت آن اسماء فعلیه قرار یافته و رب اسمی است مرتبه ای را که تحت آن اسماءمختص و مشترک قرار دارد، فرق بین اﷲ و رب آن است که اﷲ اسمی است مرتبه ذاتیه جامعه حقایق موجودات رااز عالم بالا تا عالم زیرین ، از اینرو رحمان تحت حیطه اسم اﷲ، و رب تحت حیطه اسم رحمان ، و ملک تحت حیطه اسم رب قرار یافته ، پس ربوبیت مقام عرش را که فوقیت است دارد یعنی مظهری است که ظاهر شده است در او و به او، رحمن بسوی موجودات. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ): التفرد بالربوبیته الی کم لکل من خلقه من البقاء بمدة معلومة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258 ).
هرچه بیند دل و طبع از صنعش
به ربوبیت او راهبر است.ابوالفرج رونی.و در حضرت ربوبیت به عرض دادن حاجت مواظبت نمایم. ( سندبادنامه ص 203 ). || سلطنت. || برترین قدرت و توانایی. ( ناظم الاطباء ).
ربوبیة. [رُ بی ْ ی َ ] ( ع مص ) مالک و رب شدن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه ربوبیت در فرهنگ معین

(رُ یَّ ) [ ع . ربوبیة ] (مص جع . ) خدایی ، خداوندی ، پروردگاری .

معنی کلمه ربوبیت در فرهنگ عمید

الوهیت، خدایی، پروردگاری.

معنی کلمه ربوبیت در فرهنگ فارسی

ربوبت، الوهیت، خدایی، پروردگاری
( مصدر ) خدایی خداوندی پروردگاری الوهیت : [[ فرمان ادعای ربوبیت کرد ]] .
مالک و رب شدن

معنی کلمه ربوبیت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ربوبیّت: تربیت خلق و تدبیر امور آنان در تکوین و تشریع.
از آن به مناسبت در باب طهارت سخن گفته اند.
معانی لغوی و اصطلاحی
ربوبیّت از صفات خداوند متعال است و در معانی مالک، سید (مولا)، تربیت کننده، تدبیر کننده، قیّم و نعمت دهنده به کار می رود. کاربرد این صفت به همه معانی یاد شده نسبت به خداوند متعال صحیح است.عنوان «رَبّ» بدون اضافه به چیزی تنها بر خداوند اطلاق می شود و اطلاق آن با اضافه، بر غیر خدا نیز صحیح است، مانند ربّ الدار؛ یعنی مالک خانه.
برخی از احکام کلامی ربوبیت
ثبوت صفت ربوبیّت برای خدا و نیز اختصاص آن به حضرت حق تعالی از ضروریات آموزه های همه ادیان آسمانی، بویژه آیین مقدس اسلام است، از این رو، اقرار به ربوبیت خداوند متعال از اصول دین به شمار رفته و انکار آن موجب کفر است؛ چنان که شریک قرار دادن برای او در این صفت شرک می باشد.البته خداوند متعال برتر از آن است که به ذات خود با آفریده ها ارتباط داشته باشد؛ بدین جهت هدایت تکوینی و تشریعی او از طریق وسایط و اسبابی همچون فرشتگان، پیامبران و جانشینان آنان در جهان آفرینش جریان می یابد.از جمله این وسایط، بلکه بزرگ ترین و برترین آنها وجود نازنین حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت او علیهم السّلام می باشند. از این رو، در برخی روایات عنوان «رَبّ» بر امام علیه السّلام ـ از این جهت که دست خداوند در تربیت خلق و تدبیر امور ایشان در تکوین و تشریع است ـ اطلاق شده است؛ چنان که در تفسیر آیه شریفه {وَ أَشْرَقَتِ الأَرضُ بِنورِ رَبِّه} زمین به نور پروردگارش درخشان گردید» آمده است: ربّ زمین، امام در زمین است. البته اعتقاد به ربوبیت استقلالی آنان با نفی ربوبیت از خدای متعال یا شراکت آنان با خداوند متعال در ربوبیّت، غلوّ به شمار رفته و کفر و شرک است.

جملاتی از کاربرد کلمه ربوبیت

و هم از اخلاص پرسیدند گفت: فنا است از فعل خویش و برداشتن فعل خویش دیدن از بیش و گفت: اخلاص آنست که بیرون آری خلق را از معامله خدای و نفس یعنی دعوی ربوبیت می‌کند.
عبودیت خالیست بالا گرفته بر چهرۀ جمال ربوبیت، اینجا بدانی که آن بزرگ چرا گفت: «لَیْسَ بَیْنی وَبَیْنَه فَرْقٌ إِلّا أَنّی تَقَدَّمْتُ بِالعُبودیَّةِ». جمال چهرۀ ربوبیت بی خال عبودیت، نعت کمال ندارد؛ و خال عبودیت بی جمال چهرۀ ربوبیت خود وجود ندارد. «وَما خَلَقْتُ الجِنَّ و الإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدوُنِ» هر دو طرف را گواهی میدهد هم ربوبیت را و هم انسانیت را. «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیَّاً فَأَحْبَبْتُ أنْ أَعْرَفَ» بیان اتصال عبودیت میکند با ربوبیت. اگرچنانچه تمامتر خواهی از اخی بوالفرج زنگانی گوش دار آنجا که گفت: «ألعُبودِیَّةُ بِغَیْرُ رُبُوبِیَّةِ نُقْصانٌ وَزَوالٌ، و الرُبُوبِیَّةُ بِغَیْرِ الْعُبُودِیَّةِ مُحالٍ» گفت: عبودیت بی ربوبیت، نقصان و زوال باشد؛ و ربوبیت بی عبودیت، محال باشد. «وألزَمَهم کَلِمَة التَّقْوی وَکانُوا أَحَقَّ بِها وَاَهْلَها» این باشد که عبودیت و ربوبیت لایق و مناسب آمدند.
بلی چنین بود آن‌کس‌ که رهبرش باشد زآسمان ربوبیت آفتاب کرم
و واسطی٭ «باز» گفته و پسندیده که کسی گفت از مشایخ: «من ذکر» فقد اقتری، و من صبرب فقد اختری و من عرف فقد ابتری. هر که او یاد کرد او را برآورد، و هر که و رو صبر کرد وزو میکاوید و هر که او بشناخت ازو ببرید. یعنی که می‌گوید و می‌پندارد و دعوی می‌کند کی من ویرا بشناختم بحدود عزت او، او را نشناخته، کی بحقیقت او او خود را شناسد. و وی خود داند که ان دانش بر علم ربوبیت کویزد آن معرفت که حق تعالی مستحق آن ایذ از آدمی بنیاد. اما آدمی «را» بلطف خویش در طریق کرم معرفت بداد، او را ازان بنشکست او ایذ کی عجز بنده از معرفت، معرفت می‌انگارد. چنانک بوبکر صدیق گفته: سبحان من لم یجعل للخلق طریقاً الی معرفته الا بالعجز عن معرفته.
نما: عزت یافتن را گویند، از پرورش ربوبیت.
پس آدمی به طبع ربوبیت دوست دارد که نسب آن باوی همی کشد و از آن حضرت همی آید و معنی ربوبیت آن بود که کمال همه وی را باشد و کمال اندر استیلا بود و استیلا همه با علم و قدرت آید که به مال و جاه بود، پس سبب دوستی وی این است.
قوله تعالی: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ سموم قهر بود که از میدان جلال در عالم عدل بر نهاد. آن بی‌حرمتان بی سرمایگان تافت، و ایشان را در قید شقاوت کشید، تا دل ایشان نهبه شیطان گشت، و بزبان بیگانگی گفتند: المسیح بن مریم. باز تاریکی کفر و حیرت و ظلمت شقاوت بیفزود، قدم برتر نهادند در کفر، و گفتند: ثالِثُ ثَلاثَةٍ آری چه توان کرد منادی عدل بود که در ازل بانگ بیزاری بر ایشان زد، و در وهده نبایست ایشان را داغ قطیعت نهاد، و بصائر ایشان معلول و مدخول کرد تا دیده تمییز نداشتند و فرق ندانستند میان ربوبیت و عبودیت.
هیچ قدم از روی صورت برسول خدا نزدیکتر از قدم بو طالب نبود لکن چه سود داشت چون دولت دستگیر نبود. دولت بلال را بر تخت بخت نشاند و بی‌دولتی بو طالب را در وهده مذلت و هوان افکند. «یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید». اما سعادت حکمی است ازلی و کاری ابدی. جد و جهد بنده را در آن مجال نیست آنها که بدان رسیدند، لا بل که بقضیت ربوبیت و مشیت الهیت رسیدند.
چون از مدائح سلطان اعظم و شاهنشاه معظّم اعزّاللّٰه انصاره طرفی گفته آمد نه در خور مناقب وی چه در خور طبع قاصر و رای رکیک من بندهٔ عاجز و چون بهمگی مناقب و خصال ستودهٔ وی پادشاه خلّد اللّٰه ملکه نتوانستیم رسیدن عجز پیش آوردیم (و طریق اقتصار و اختصار سپردیم) و همان گفتیم که مهتر عالم و سیّد کائنات «و سرور موجودات» صلّی‌اللّٰه علیه و آله و سلّم در شب ملاقات در حضرت ربوبیت گفت لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت «علی نفسک» و بعد از آن به مناقب و فضائل وزراء و اصحاب قلم و شمائل قضاة و ائمهٔ دین کثّرهم‌اللّٰه انجامیدیم و این کتاب را به پایان آوردیم و از هریکی طرفی و شمتی درخور رای قاصر و رکاکت طبع بلید خویش گفتیم و از ایزد جلّ ذکره درخواسته می‌آید تا مگر از جملهٔ این ابیات یک بیت بر رای عالی اعلااللّٰه پسندیده آید و محلِّ قبول یابد که بدان یک بیت بندهٔ ضعیف با حکمای اوّلین و آخرین مفاخرت کند چنانکه گوید:از کبر من آسمان سای شود