معنی کلمه ربقه در لغت نامه دهخدا
ربقة. [ رَ ق َ ] ( ع اِ ) رِبْقة. هر گوشه و عروه از ربق. ج ، رِباق ، رِبَق. جج ، اَرباق. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یک گوشه از ربق. ج ، ربق ، رباق ، ارباق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به رِبْقة شود. ریسمان که در گردن بره و بزغاله بندند. ( دهار ). || حلقه رسن که در گردن ستور بندند. ( آنندراج ). حلقه رسن. ( غیاث اللغات ) ( منتخب اللغات ) ( صراح اللغة ). و رجوع به رِبْقة شود.
- ربقه اطاعت ؛ رشته ٔفرمانبرداری.
ربقة.[ رِ ق َ ] ( ع مص ) گشادن و دور کردن از کسی رنج و شدت. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ): حل ربقته ؛ غم وی را بگشود و ببرد. ( از اقرب الموارد ).
ربقة. [ رَ ب َ ق َ / ق ِ ] ( از ع ، اِ ) فرمان و حکم. || اطاعت. || در زیر فرمان و حکم. ( ناظم الاطباء ) : و دوست و دشمن در ربقه خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. ( کلیله و دمنه ). و جباران روزگار در ربقه طاعت و خدمت کشید. ( کلیله و دمنه ). اهل آن بقعه در ربقه اسلام و استسلام کشید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 259 ). از ربقه دین وخلعت اسلام بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ).