راهداری

راهداری

معنی کلمه راهداری در لغت نامه دهخدا

راهداری. ( حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل راهدار. محافظت و نگاهبانی و پاسبانی راه.( ناظم الاطباء ). شغل راهدار. ( یادداشت مؤلف ). کار گمرکچی. ( یادداشت مؤلف ). || ( مالیات... ) مالیات راه. ( فرهنگ نظام ). باج. ( یادداشت مؤلف ). محصولی که راه داران از تجار و کاروانها در راه گیرند. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از بهار عجم ). حق العبور.حق که برای عبور از راه گذارند. ( یادداشت مؤلف ).
- وجوه راهداری ؛ باج و مالیات راه. عوارض راه. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 42 ).
|| گمرک. ( یادداشت مؤلف ). راهدارخانه. باجگیران.

معنی کلمه راهداری در فرهنگ معین

۱ - (حامص . ) نگهبانی راه . ۲ - دزدی ، راهزنی . ۳ - (اِمر. ) ادارة نگهبانی و محافظت راه .

معنی کلمه راهداری در فرهنگ عمید

۱. نگهبانی راه، محافظت جاده.
۲. باج راه، باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود.

معنی کلمه راهداری در فرهنگ فارسی

۱ - نگهبانی راه محافظت جاده . ۲ - دزدی راهزنی . ۳ - ( اسم ) باجی که از مسافر و متاع می گرفتند برای محافظت آنها و حق العبور ( قاجاریه ) .

معنی کلمه راهداری در دانشنامه عمومی

راهداری (طایفه). طایفه راهدار یا رهدار، یکی از تیره های سیستان و بختیاری و هرمزگان و بوشهر می باشد
پس از نبردی که با تیمور لنگ داشتند پراکنده گردیده و از آنجایی که در جنگهای دریایی از آنها استفاده می شد عده ای از این طایفه همراه با دیگر طوایف لر بختیاری جهت پاسداری و محافظت از متصرفات دریایی از انها استفاده می شد.
طایفه راهدار یا رهدار در خوزستان و سیستان
رهدار ها همچنان که در کتاب "ریاض الفردوس" آمده است پس از نبردی که با تیمور لنگ داشتند پراکنده گردیده و از آنجایی که در جنگهای دریایی از آنها استفاده می شد عده ای از این طایفه همراه با دیگر طوایف لر بختیاری جهت پاسداری و محافظت از متصرفات دریایی در برخی از جزایر ماندگار شدند به گونه ای که هماکنون در جزایر بحرین و جرون در خلیج فارس عده ای از این مردم لر بختیاری به سر می برند و خود را از مردمان لُر به حساب می آورند و به زبانی آمیخته با عربی و لُری و فارسی تکلم دارند. ( تاریخ بختیاری کیانرسی نوشته امیر آرمین ) رهدار ها شاخه ای از چهارلنگ کیانرسی که تیره هایی از چهارلنگ محمود صالح نیز به آنها پیوستند و طایفه ی فعلی رهدار را تشکیل داده اند این طایفه در جنوب شهرستان مسجد سلیمان و شرق شوشتر سکونت دارند که د رهمسایگی طایفه کرایی هستند و طایفه رهدار به 8 تیره تقسیم شده است که در شهرستانهای مسجدسلیمان و شوشتر و اهواز بوده عده کثیری از رهدار ها نیز در شهرستان رامهرمز می باشند رهدارهای رامهرمز که به "رهدار رومزی" معروف اند خود بر سه شاخه تقسیم می گردند . اما عده ای از این طایفه همراه با دیگر طوایف لُر در استان بوشهر و استان فارس و نیز دراستان سیستان و بلوچستان بویژه شهرستان رستمستان زابل سکنا دارند رهدار های سیستان در روستاهای ده رهدار ها منطقه ی پشت آب ، ده اسماعیل ، و نزدیک به پنجاه خانوار از ایشان هم در گذشته بر اثر خشکسالی به خراسان رفته و حوالی شهرستان دره گز
کوچ کردند همچنین در شهرستانهای سرخس و استان گلستان هم مردمانی که خود را از طایفه رهدار محسوب می کنند زندگی می کنند رهدارها تماماً دارای اعتقادات مذهبی شیعی بوده بجز چندین خانوار از این طایفه که اهل تسنن هستند و فامیل راهداری داشته و در خراسان ساکنند و خود را از این طایفه می شمارند در ضمن یکی از طوایف شاخص در استان سیستان و بلوچستان بویژه در شهرستان زابل رهدارها می باشد همچنین جد بزرگ رهدارها به نام حسین خان بخشی، رییس قورخانه ملک بهرام و ملک جلال الدین کیانی بوده و به علت رابطه حکومتی بین ملک جلال الدین و شاه کامران پادشاه موظف بوده که جهت حمل و جابجایی نیرو و بین سیستان و هرات رفت وآمد داشته باشد. و نیز راههای تجاری را امن سازد. و به نظر می رسد به دلایل بالا به این نام موسوم شده اند. هم اکنون براثر ارتباطات رسانه ای رهدارها در چند سال اخیر ارتباطات نزدیکی با هم برقرار کرده اند حداقل همه از وجود پراکندگی همدیگر مطلع هستند ارتباط نزدیکی که برخی از بزرگان طایفه رهدار در سیستان با برخی از مردم رهدارهای رامهرمز و شوشتر و اهواز برقرار کرده اند خود روزنه امیدی است تا همدلی این طایفه پس از قرنها دوری از همدیگر بار دیگر نزدیک و نزدیکتر شود .

معنی کلمه راهداری در ویکی واژه

نگهبانی راه.
دزدی، راهزنی.
ادارة نگهبانی و محافظت راه.
عوارض
پاسپورت

جملاتی از کاربرد کلمه راهداری

در روز سه‌شنبه، ۲۶دی‌ماه۹۶ جمعی از کارگران گشت راهداری استان خوزستان در اعتراض به عدم پرداخت ماه‌ها مطالبات خود دست از کار کشیده و اعتصاب کردند. همچنین در ابهر، غارت شدگان کاسپین در مقابل این مؤسسه تجمع اعتراضی برگزار کردند و این تجمع باعث بسته شدن خیابان طالقانی شد.