راه پیما

معنی کلمه راه پیما در لغت نامه دهخدا

راه پیما. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) راه پیمای. مخفف راه پیماینده. مسافر. ( ناظم الاطباء ). رهرو :
پایکوبان میشود زآوازه طبل رحیل
خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد.صائب تبریزی ( از بهار عجم ).و رجوع به راه پیمای شود.

معنی کلمه راه پیما در فرهنگ معین

(پَ یا پِ ) (ص فا. ) ۱ - راه پیماینده ، راه رونده . ۲ - مسافر. ۳ - تندرو، سریع السیر. ج . راه پیمایان .

معنی کلمه راه پیما در فرهنگ عمید

۱. آن که به راهی می رود، رونده.
۲. [قدیمی] مسافر.
۳. [قدیمی] تندرو.
۴. [قدیمی، مجاز] اسب یا استر تندرو.

معنی کلمه راه پیما در فرهنگ فارسی

راه پیماینده، ورنده، تندرو، راه پیمایی، گردش

جملاتی از کاربرد کلمه راه پیما

قطع این ره به راه پیمایی کی توان کرد دگر تو ننمایی
هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر تاکه راافتد درین وادی به کف دامان خضر
شد ز وصل کعبه بی قطع بیابان کامیاب راه پیمایی که دست از دامن در برنداشت
راه پیمای نزاری اگرت حج باید گل ستان حرم و خار مغیلان به هم است
به خون خویش زند غوطه راه پیمایی که پا شمرده درین خارزار نگذارد
ز بس بر گوشها می زد ز هر جای صهیل مرکبان راه پیمای
راه اگر گم شد نه جرم ناقه از سرگشتگی است بی گناه این راه پیما ناقه را پی می‌کنی
و چه هست از بیش و کم خرد و کلان بالا و پست راه پیما از طفیلش از عده شد سوی هست
قدم زن راه پیما هر کناری قضا آورد او را در دیاری
جز ملامت نیست رسم راه پیمایان عشق من درین ره دعوی صبر و سلامت چون کنم