راقد

معنی کلمه راقد در لغت نامه دهخدا

راقد. [ ق ِ ]( ع ص ) خوابنده. ج ، رُقود و رُقَّد. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خوابیده. ( ناظم الاطباء ). خفته. نائم :
یا راقد اللیل مسروراً باوّله
اِن الحوادث قد یطرقن اسحاراً.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 224 ).

معنی کلمه راقد در فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (ص فا. ) خوابنده ، خوابیده .

معنی کلمه راقد در فرهنگ فارسی

( اسم ) خفته خوابیده خسبیده غنوده .

معنی کلمه راقد در ویکی واژه

خوابنده، خوابیده.

جملاتی از کاربرد کلمه راقد

یا راقدا و الجلیل یحفظه من کلّ شی‌ء یدبّ فی الظّلم‌
یا راقد اللّیل مسرورا بأوّله‌ انّ الحوادث قد یطرقن اسحارا
چو رد تبراقده چون گنج هنر بوکنج ویرانده که بو جزء زمانده تانیمزلر غیر عباسی
احبّک یا شمس الزّمان و بدره‌ و ان لا منی فیک السّها و الفراقد
هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ این از آن جنس است که گوینده‌ای گوید کسی را که: توانی که مرا پیغامی بجایی بری؟ توانی که مرا مسألت جواب دهی؟ این کس که این میگوید داند که او زبان و پای دارد. این استطاعت نامی است ایجاب را پیغام. معنی آنست که مرا این ارزانی داری؟ واجب داری؟ حواریان از آن خدای شناس تر بودند که خدایی را از چیزی عاجز داشتندی، و قومی از وحشت ظاهر این کلمه بر پرهیزیدند، خواندند که: «هل تستطیع ربک»؟ کسایی از آنست، و در اختیار ایشان و در کلمه‌ای که گزیدند کم شغل نیست از آنکه در قراءت اول، که پارسی آنست که: از خدا طوع و طاعت توانی خواست، بر تأویل اجابت توانی خواست، این طاعت اینجا بمعنی اجابت است. ابو وائل گوید شقیق بن سلمة الاسدی: نعم الرب ربنا! لو أطعناه ما عصانا. معنی ما عصانا ای ما ابی علینا. و از صحابه مردی را است در دعا: «اللهم احفظنی بالاسلام قائما، و احفظنی بالاسلام قاعدا، و احفظنی بالاسلام راقدا، و لا تطع فیّ عدوا حاسدا»، ای لا تجب. و اجابت از آن طاعت خوانند که دعا در لفظ فرمان بود.
آن جواهر چنان که رسم بود درفشان بر مراقد اطفال
ذکر آموز ذاکران طیور راقدا بالعشی و الابکار
عبد اللَّه بن عمرو بن العاص و جماعتی گفتند: این آیت در شأن امیة بن ابی الصلت الثقفی آمد، مردی بود دانشمند، کتب خوانده و دانسته که اللَّه پیغامبری خواهد فرستاد در آن روزگار، و امید همی داشت که آن پیغامبر وی خواهد بود. پس چون دید که ربّ العالمین محمد را به پیغامبری فرستاد، بر وی حسد برد، و طعن کرد. روز بدر بر کشتگان بدر بگذشت، از حال ایشان پرسید، گفتند که: محمد ایشان را کشت، گفت: اگر پیغامبر بودی خویشان را نکشتی. پس چون امیه بمرد، خواهر وی فارعه پیش مصطفی آمد. رسول خدا (ص) او را گفت که: قصه وفات برادرت بگوی. گفت: بینا هو راقد اتاه آتیان، فکشطا سقف البیت، و نزلا، فقعد احدهما عند رجله و الآخر عند رأسه. فقال الّذی عند رجله للّذی عند رأسه: اوعی. قال وعی. قال ازکی. قال: ابی. قالت: فسألته عن ذلک، قال: خیر ارید بی فصرف عنی، ثم غشی علیه، فلمّا افاق، قال:
یا راقد اللّیل مسرورا باوّله
همین نه مصرع موزون تراقد دلجوست که خط پشت لبت حسن مطلع ابروست