معنی کلمه راف در لغت نامه دهخدا
راف. ( ع اِ ) می. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). می و شراب. ( ناظم الاطباء ). باده. شراب. خمر. ( یادداشت مؤلف ). رَأف. رجوع به کلمه مذکور شود.
راف. [ راف ف ] ( ع ص ) اعتناکننده. ( از اقرب الموارد ): ماله حاف و لا راف ؛ اتباع است یعنی کسی نیست که به او اعتنا کند. ( از اقرب الموارد ). نه کسی گرد او میگردد و نه به وی اعتنا میکند. ( ناظم الاطباء ).
راف. [ فِن ْ ] ( ع ص ) رافی. آنکه جامه را رفو کند.ج ، رفاة. ( از المنجد ). رفوگر. ( از اقرب الموارد ).
راف. ( اِخ )ریگی است یا موضعی است. ( از منتهی الارب ). نام دیگری است برای قصبه رملة. رجوع به معجم البلدان ج 4 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و نیز رملة در این لغت نامه شود.
راف. ( اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه ، که در 18هزارگزی تربت حیدریه و 10هزارگزی جنوب خاوری شوسه تربت حیدریه به زاهدان واقع است. هوای آن معتدل است و 213 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است و محصول عمده آن غلات و پنبه میباشد. راه مالرو دارد و نیز از قلعه نو میتوان با اتومبیل رفت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
رأف. [ رَءْف ْ ] ( ع اِمص ) مهربانی خدا نسبت به بندگان. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رأفت. رأفة. رَاءَف. رَآفة: رأف اﷲ بک ؛ مهربانی کند خدای بر تو. ( از منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.
رأف. [ رَءْف ْ ] ( ع ص ) رائف. رؤف. رَئِف. مهربان. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( ازتاج العروس ). سخت و بسیار مهربان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
رأف. [ رَ ءَ ] ( ع مص ) سخت بخشودن خدا بر بندگان. ( از اقرب الموارد ). رأفت. رَأفة. رَآفة. رجوع به مصادر مذکور شود. || سخت بخشودن و مهربانی کردن. ( منتهی الارب ). مهربان شدن. ( منتهی الارب ). و آن از رحمت رقیق تراست و در آن بر کراهت اقدام نمیشود در صورتی که در رحمت بمقتضای مصلحت بر مکروه نیز اقدام میشود. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). و رجوع به رأفت شود.