رابطه

رابطه

معنی کلمه رابطه در لغت نامه دهخدا

( رابطة ) رابطة. [ ب ِ طَ ] ( ع اِ ) علاقه و آنچه بدان چیزی را بچیزی بندند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). علقه و وصله. ( از اقرب الموارد ). || هر چیزی که بستگی بچیز دیگر داشته باشد. || سلسله و زنجیر. || کلمه پاورقی یعنی کلمه ای که در پایین صفحه نویسند و بعین همان کلمه ای باشد که در اول سطر صفحه بعد نوشته میشود. || آشنائی : ارتباط و پیوندی که در میان دو کس بواسطه دوستی و آشنائی پیدا میشود. ( ناظم الاطباء ). || لشکر گران. ( منتهی الارب ). لشکر گران بهم پیوسته که از پیش دشمن نگریزد و گویا ایشان را به چیزی بسته اند. ( ناظم الاطباء ). ج ،روابط. || اعرابی که صاحب دواب بودند. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). در لغت آنچه بدان چیزی را بازبندند. || ( در اصطلاح شطاریان ) مرشد کامل را گویند که مسترشد را به حق تعالی رابطه دهد. ( کشف اللغات ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || جمعی از اسپان که بجائی بسته باشند. در این کلمه در معنی پیوند به فارسی با لفظ گسستن مستعمل است :
نگسلد رابطه اهل وفا یار هم اند
همه چون حلقه زنجیر گرفتار هم اند.میرزا رضی ( از آنندراج ). || ( اصطلاح منطق ) اداتی که دال بر تألیف بود میان موضوع و محمول. خواجه طوسی آرد: هر قولی که مشتمل بود بر خبری به اثبات یا بنفی ، آن را قضیه خوانند و در هر قضیه لامحاله تألیفی باشد و اول تألیفی خبری که ممکن بود میان دو لفظ بود باید که آن دو لفظ مستقل باشند در دلالت یعنی اسم باشند یا کلمه. و نشاید که هر دو یایکی ادات بود چه دلالت ادات مستقل نیست بخود. و در این صورت چاره ای نیست از یک لفظ که مخبرعنه یا محکوم علیه باشد و از لفظی دیگر که مخبربه یا محکوم به باشد،چه هر خبری حکمی باشد، یا ثبات چیزی چیزی را یا نفیش از او. و تألیف امری بود مغایر آن دو مفرد که تألیف میان ایشان بود و آن امر را بمواضعه و تواطی تعلقی نبود، و به این سبب در لغات مختلف نشود. اما هیئت تألیف متعلق بمواضعه باشد، و به این سبب در لغت ها مختلف باشد. مثلا در لغت تازی کلمه را بر اسم مقدم دارند گویند: قال زید و در پارسی برعکس گویند: زید گفت و گاه بود که به ازاء آن تألیف در لفظ اداتی وضع کنند که دال بر تألیف بود، و آن را رابطه خوانند و باشد نیز که در بعضی لغات بمحض تجرد از ادوات یا بقرائن معنوی بر بعضی تألیفات دلیل سازند مثال اول لفظ است - در پارسی در این قضیه که زید دبیر است. یا حرکت راء دبیر در بعضی لغات عجم که گویند: زید دبیر. و مثال دوم تجرد زید بصیرٌ، در تازی از عوامل لفظی. و این است مراد نحویان از آنکه گویند: عامل در مبتدا وخبر معنوی باشد نه لفظی و آن معنی اسناد است. و رابطه گاه بود که در لفظ اداتی مجرد بود، چنانک گفته آمد: و گاه بود که در صیغت اسمی بود چون : زیدٌ هو بصیرٌ. یا فعلی ناقص ، که آن را کلمه وجودی خوانند. چنانک : زید کان بصیرا. یا - یوجد بصیرا اما آنچه دال بر رابطه بود همیشه بمعنی ادات بود چه دلالت او در اجزاءقضیه است نه بر سبیل استقلال. و چون محکوم به کلمه بود، رابطه در او مندرج بود چه کلمه بذات خویش متعلق است به اسم ، چنانکه گفته آمده است. و محکوم علیه نشایدکه کلمه بود هم به این سبب اما محکوم به از هر دو صنف شاید. و هر قضیه که مؤلف از دو لفظ مفرد بود و رابطه در او متمیز نبود در لفظ آن را ثنائی خوانند. و آنچه رابطه او لفظی بود ممتاز از لفظ محکوم علیه و محکوم به ثلاثی خوانند. و مکان رابطه در وی بطبع نزدیک محکوم به باشد متقدم بر او، چنانک در مثال تازی گفتیم ، یا متأخر از او، چنانک در مثال پارسی گفتیم. ( اساس الاقتباس ص 65 ). و تهانوی آرد:

معنی کلمه رابطه در فرهنگ معین

(بِ طِ ) [ ع . رابطة ] (اِ. ) پیوند، بستگی .

معنی کلمه رابطه در فرهنگ عمید

۱. آنچه دو تن یا دو چیز را به هم پیوستگی و ارتباط می دهد، علاقه بین دو تن یا دو چیز، علاقه، پیوند.
۲. (صفت ) [قدیمی] ربط دهنده، پیونددهنده.

معنی کلمه رابطه در فرهنگ فارسی

علاقه وپیوند، علاقه بین دوتن یادوچیز، ارتباط
۱ - ( اسم ) مونث رابط . ۲ - ( اسم ) پیوند بستگی : [[ رابطه الفت قطع گردید ]] . یا ایجاد رابطه تولید پیوند ایجاد علاقه مقابل قطع رابطه یا قطع رابطه گسیختن رشته علاقه و محبت مقابل ایجاد رابطه . ۳ - کلمه ایست که دلالت بر ربط میان دو چیز دارد کلمهای که مسند و مسندالیه را بیکدیگر ربط دهد خواه بطریق ایجاب ( که علامت آن [[ است ]] باشد ) : [[ دوستی با مردم دانا نکوست دشمن دانا به از نادان دوست ]] و خواه بطریق سلب ( که علامت آن [[ نیست ]] باشد ) : [[ ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست ]] ( قبفهی ) . ۴ - نسبت میان موضوع و محمول : لفظی که میان موضوع و محمول را ربط دهد . جمع روابط .
دختر عبد الله و زن عبد الله بن مسعود بوده است .

معنی کلمه رابطه در دانشنامه عمومی

رابطه (پایگاه داده). یک رابطه ( به انگلیسی: Relation ) در نظریه پایگاه داده رابطه ای مجموعه ای شامل چندتایی ها ( d1, d2, … , dn ) است که هر عضو dj در آن در دامنه Dj ( دامنه داده ) قراردارد. مفهوم «رابطه» در اصل توسط ادگار کاد معرفی شد. تعریف اولیه کاد بدون توجه و برخلاف تعریف معمول آن در ریاضی است، زیرا در این تعریف هیچ ترتیبی برای عناصر چندتایی های یک رابطه وجود ندارد. در عوض، به هر عنصر یک مقدار ویژگی ( به انگلیسی: attribute value ) گفته می شود. یک ویژگی ( به انگلیسی: attribute ) نامی گره خورده با دامنه است ( امروزه به صورت معمول تر به آن نوع یا نوع داده می گویند ) . یک مقدار ویژگی یک «نام ویژگی» جفت شده با یک عنصر در آن دامنه ویژگی است. یک چندتایی یک مجموعه از مقادیر ویژگی ها است که در آن هیچ دو عنصر مجزایی نام یکسانی ندارند. از این رو، از یک جنبه دیگر، یک چندتایی توسط یک تابع توصیف می شود، که آن تابع، «نام ها را به مقادیر نگاشت می دهد».
در زیر یک مثال از یک رابطه شامل سه ویژگی ارائه شده است: ID دارای دامنه اعداد صحیح، نام و آدرس دامنه رشته ای دارند:
رابطه (فیلم ۲۰۱۷). رابطه ( انگلیسی: Raabta ) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سوشانت سینگ راجپوت اشاره کرد.

معنی کلمه رابطه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رابطه، از اصطلاحات علم منطق بوده و عامل پیوند موضوع و محمول، و مقدم و تالی می باشد.
رابطه، از اصطلاحات علم منطق بوده و عامل پیوند موضوع و محمول، و مقدم و تالی می باشد.
← رابطه در قضایای حملی
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۶۵-۶۶.
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «رابطه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۲۹.
...

معنی کلمه رابطه در ویکی واژه

rapporto
relazione
رابطة
میانه، پیوند، بستگی.

جملاتی از کاربرد کلمه رابطه

پس فقیر آنست کو بی واسطه‌ست شعله‌ها را با وجودش رابطه‌ست
واسطه را با تو هیچ رابطه‌ای نیست کس به وصال تو چون رسد به وسایل
بی‌رابطه آن یک را عودست همی خال بی‌واسطه این یک را عنبر شده مادر
شبچراغی است که شمع همه کس روشن از اوست با گدا رابطه و قرب به شاهان دارد
عشق نبود ار غرض از جلوات دو کون داشت کجا حرف نون رابطه با حرف کاف
جز به قشر آن را نباشد رابطه می نفهمند غیر آن زین واسطه
صحبت به مثل اگر زمانیست از رابطه ازل نشانیست
گر رابطهٔ فیض تو پیوند نمی کرد صورت نگرفتی ره الفت به هیولی
گر کشم بی تو ز بدبختی خود صد سختی حاش لله که شود رابطه عشق تو سست
از آنجا که از کوزه همان برون تراود که دروست. جناب سید به شرح حالات محبت متکلم بود و می‌فرمود که رابطهٔ جسمانی به سبب مناسبت روحانی است. لاجرم هر کس را در عالم ارواح با کسی مناسبت بوده، در عالم اجسام نیز دلش به الفت وی آسوده. در این حال بر شاخ سروی نالهٔ عاشقانهٔ قمری بلند و از تأثیر الحانش دل مستمعین، نژند گردید. معشوق سید گفت که اگر این مرغ عاشق سرو است اکنون که با اوست ناله‌اش از چیست و اگر نه عاشق سرو است معشوقش کیست و اگر از عشق بی نشانیست چرا نغمه‌اش زخمهٔ ترک جان است. سید گفت: فریادش از یادِ زمان دوری و ناله‌اش از شکایت ایّامِ مهجوری است. جوان خندید و کمان گروهه طلبید. به مهرهٔ گلی آن مرغ بی گناه را از جان و جانان مهجور ساخت و به پای آن سروِ سرکش انداخت. سید را دل سوخت و گفت هر که به خون مرغی بی گناه دلیری نماید اعتماد به وفاداری او نشاید. از وی برید و بیرون رفت. گویند در همان اوقات جوان به سفری رفت. قاطعان طریق دست ستم گشاده به زخم تیری به عالم بقاش فرستادند. سید در سنهٔ ۵۹۵ در سمرقند وفات یافت و به جنت شتافت. این دو رباعی از اوست: