دیلم

دیلم

معنی کلمه دیلم در لغت نامه دهخدا

دیلم. [ دِ ل َ ] ( اِخ ) دیلمان. نام شهری است از گیلان و موی مردم آنجا پیچیده و مجعدمی باشد و بیشتر حربه ایشان تبر هیزم شکنی و زوبین است که نیزه کوچک باشد. ( برهان ). بمعنی دیلمان. ( جهانگیری ). شهری است از ولایت گیلان که موی مردم آنجا اغلب مجعد است و بیشتر حربه آنها تیر و زوبین است. ( آنندراج ). نام ملکی است که موی مردم آنجا مجعد باشد. ( غیاث اللغات ). دیلم یا دیلمان ، نامی که اصلاً به قسمت کوهستانی ولایت گیلان بین قسمت ساحل بحر خزر و قزوین اطلاق می شده است ولی با فتوحات دیلمیان بعضی از نواحی مجاور را نیز در برگرفته است ، چنانکه در دوره اقتدار آل بویه در قرن چهارم هجری ولایت دیلم همه گیلان ونیز طبرستان و جرجان و قومس را شامل میشده است. از شهرهای عمده دیلم رودبار و بروان را نام برده اند که محل هیچیک معلوم نیست. ( از دائرة المعارف فارسی ).
دیلم. [ دِ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر با 400 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
دیلم. [ دِ ل َ ] ( اِخ ) ( نام یکی از بخشهای هفتگانه شهرستان بوشهر درشمال باختر شهرستان واقع و محدود است از شمال باختر به شهرستان بهبهان از خاور به بخش خشت شهرستان کازرون و از جنوب خاوری به بخش گناوه ، از باختر و جنوب به خلیج فارس ، هوای بخش گرم مرطوب و شغل اهالی بخش زراعت و باغبانی و صید ماهی و باربری دریائی است. این بخش از یک دهستان بنام لیراوی تشکیل شده مجموع قراء و قصاب آن 36 و نفوس در حدود 12900 تن و قراء مهم آن عبارتند از: بابا حسن شمالی و جنوبی ، حصار گربه ، عامری گزلوری ، گاوزر، داحمد حسین میال سنان و بویر است مرکز بخش و دهستان بندر دیلم است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
دیلم. [ دِی ْ ل َ ] ( اِخ ) قصبه و بندر مرکز بخش دیلم شهرستان بوشهر مختصات جغرافیائی آن عبارتند از: طول 50 درجه و 10 دقیقه عرض 30 درجه و 4 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا بطورمتوسط 8 متر. این قصبه در 232 هزارگزی شمال باختر بوشهر ( از راه برازجان ) واقع و بوسیله یک راه فرعی به بوشهر مربوط است. هوای آن گرم و مرطوب ، آب مشروب آن از باران تأمین میشود. سکنه قصبه مطابق آخرین آمار 3500 تن است. شغل اهالی آن کسب و صید ماهی و باربری دریائی است در حدود 119 باب دکان ، یک دبستان ، شعبه بانک ملی و از ادارات دولتی بخشداری ، ژاندارمری ، گمرک ، گارد مسلح گمرکی ، ثبت و آمار، دارائی ، شهربانی ، پست و تلگراف و تلفن در قصبه وجود دارد و بواسطه کمی عمق کشتیهای بزرگ نمیتوانند تا 1000 متری ساحل بیایند و لنگرگاه کشتیهای بزرگ به تناسب از 5 الی 10 هزارگزی ساحل است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

معنی کلمه دیلم در فرهنگ معین

(دِ لَ ) (اِ. ) ۱ - دربان ، زندانبان . ۲ - غلام . ۳ - نام ناحیه و قومی در گیلان .
( ~. ) (اِ. ) میله ای آهنی برای سوراخ کردن دیوار یا حرکت دادن اجسام سنگین .

معنی کلمه دیلم در فرهنگ عمید

میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین.
۱. از اقوام قدیمیِ ساکن در گیلان.
۲. [مجاز] سپاهی دلیر و جنگجو.
۳. [مجاز] بنده، غلام.
۴. (اسم، صفت ) [مجاز] دربان، نگهبان: هست همان درگه کاو را ز شهان بودی / دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان (خاقانی: ۳۵۹ ).

معنی کلمه دیلم در فرهنگ فارسی

۱ - یکی از بخشهای شهرستان بوشهر واقع در شمال غربی آن شهرستان .هوایش گرم و مرطوب آب مشروع از چاه و باران زراعت دیمی محصول عمده خرما انواع سبزی شغل مردم کشاورزی و صید ماهی . مجموع قری ۳۸ و ۱۲۹٠٠ تن سکنه دارد. ۲ - قصبه و بندر دیلم مرکز بخش مذکور در ۲۳۲ کیلومتری شمال غربی بوشهر هوای آن گرم و مرطوب دارای ۳۵٠٠تن سکنه .
بیرم، میله آهنی ضخیم برای سوراخ کردن زمین ودیوار، نام ناحیهای درگیلان، کنایه ازدلیروجنگجو
۱ - هر فرد از قوم دیلم دیلمی . ۲ - بنده غلام : [[ این است همان درگه کور از شهان بودی دیلم ملک بابل هندو شه ترکستان ]] ( خاقانی ) .
سختی و بلا .

معنی کلمه دیلم در دانشنامه عمومی

دیلم (ابزار). دِیلَم نام ابزاری است شامل یک میله فلزی که یک سر آن خمیده و سر دیگر آن پهن شده است. گاه در سر خمیده آن شکاف کوچکی برای بیرون کشیدن میخ ها تعبیه شده است. از دیلم به عنوان اهرمی برای جدا کردن دو جسم از یکدیگر یا بیرون کشیدن میخها استفاده می شود. دیلم ها را بیشتر برای بازکردن جعبه های چوبی میخ کاری شده بکار می برند.
دیلم ها، به عنوان اهرم های درجه یک طبقه بندی شده است.

معنی کلمه دیلم در دانشنامه آزاد فارسی

دِیْلَم
(یا: دیلمان) قوم قدیمی گیلان، ساکن ولایت دیلمان واقع در کوهستان های گیلان شرقی تا قزوین (حد فاصل رودخانۀ سفیدرود و حدود طبرستان)، احتمالاً بازماندۀ اقوام پیش از آریاییان، قومی شجاع، زارع، گله دار و جنگ سالار. دیلمان در عهد ساسانیان غالباً از حوزۀ تسلط آن دولت خارج و عمدتاً از سربازان مزدور در خدمت ساسانیان بودند. وَهرَز دیلمی سرکردۀ ایرانیانی بود که از طرف انوشیروان ساسانی به کمک سیف بن ذی یزن رفته بودند. دیلمان از دوران باستان به جنگاوری شهرت داشتند. منظومۀ ویس و رامین که یادگار عهد اشکانیان است، دیلمان را مردان نام و ننگ و همواره در جنگ خوانده است. فردوسی، عسجدی، قطران تبریزی، خاقانی، نظامی، مسعود سعد و ده ها شاعر دیگر در اشعار خود به این ویژگی و همچنین زوبین و سپر دیلمان اشاره کرده اند. این مردم در قرن اول هجری با استفاده از فترت موجود، تا نواحی مرکزی ایران را قتل و غارت کردند. اشاعرۀ قم تنها پس از دفع حملات دیلمان و حمایت از بومیان قم، در این ناحیه ساکن شدند. دیلمان نزدیک به دو قرن پس از استیلای اعراب بر ایران، همچنان مستقل بودند و بر دیانت سابق خود باقی ماندند. دین اسلام پس از گرایش جستان یا مرزبان بن جستان، شاه دیلم در عهد هارون الرشید، به این دین در میان دیلمان رواج یافت و با حضور داعیان زیدی گسترش یافت. فرزندان مرزبان بن جستان حامی دعوت حسن بن زید شدند و ظاهراً خود به این مذهب گرویدند. اگرچه هزاران جنگجوی دیلم به حسن بن زید پیوستند، اما ظاهراً بعضی از سرداران و شاهزادگان دیلم، همچون اسفار بن شیرویه، همچنان بر دیانت قدیم خود باقی مانده بودند. قوم دیلم مبداء تشکیل چند سلسلۀ حکومتگر ایرانی در قرون نخستین اسلامی است. در کنار سلسلۀ ضعیف شدۀ جستانیان، سلسلۀ دیلمی مسافریان به قدرت رسید که نزدیک به ۱۸۰ سال دوام یافت و تا آذربایجان و اران را در اختیار داشت (۳۰۴ـ۴۸۳ق). مرداویج بن زیار دیلمی، سردار اسفار شیرویه، پس از قتل سردار خود دولتی بزرگ تأسیس کرد که در آغاز از گرگان و طبرستان تا اصفهان و همدان و غرب ایران امتداد داشت و پس از قتل او به حدود طبرستان و گرگان محدود شد. بقایای این سلسله در اسماعیلیان دیلم مستحیل شد (۳۱۹ـ ح ۴۸۳ق). سلسله نامدار آل بویه (۳۲۰ـ۴۵۴ق) از دیلمان، بیش از یک قرن زمامدار دولت عباسی و حاکم بخش اعظم ایران و عراق بود. مذهب اسماعیلیۀ نزاری پس از گرایش دیلمان به این مذهب و انتقال رهبری آن به قلعۀ الموت در میان دیلمان، اعتبار و قدرت فراوان کسب کرد. پیروزی های مغولان و انقراض دولت اسماعیلی الموت لطمات سنگینی بر دیلمان وارد آورد. با این همه، دیلمان بار دیگر قدرت محلی خود را احیا کردند و دولت اسماعیلی دیلمان دوباره در الموت مستقر شد و تا قرن ۹ق دوام یافت. مخالفت های قومی و مذهبی گیلکان و دیلمان در دورۀ سادات کیایی شدت گرفت و با وجود همکاری هایی که دیلمان با سادات کیایی داشتند، سیدرضی کیا، حاکم لاهیجان (۷۹۸ـ۸۲۹ق)، در ۸۱۹ق با توطئه ای جنگجویان دیلم را در کنار رودخانۀ سفیدرود قتل عام کرد. دیلمان تا انقراض سلسلۀ کیایی لاهیجان، از اتباع آن دولت بودند و در برخی حوادث ناشی از مناسبات خصمانۀ کیاییان لاهیجان و سلسلۀ صفویه دخالت داشتند. دیلمان از آغاز عهد صفویه به این سو، به تدریج از اهمیت و اعتبار پیشین خود فاصله گرفتند و با گرایش به شیعۀ امامیه در حکومت سلطان احمدخان (۹۱۱ـ۹۴۰ق)، پیوستگی بیشتری با مردم گیلان یافتند. دیلمان در این دوره، قومی متفاوت از دیگر گیلکان به شمار نمی آمدند. گروه هایی از دیلمان نیز در طی قرون ۳ تا ۵ق در نواحی مختلف ایران پراکنده شدند. از دیلمان جز دیلمی های قزوین و دیلمی های ولایت استرآباد، اثری باقی نمانده است.

معنی کلمه دیلم در ویکی واژه

دربان، زندانبان.
غلام.
نام ناحیه و قومی در گیلان.
میله‌ای آهنی برای سوراخ کردن دیوار یا حرکت دادن اجسام سنگین.

جملاتی از کاربرد کلمه دیلم

چو تیر و نیزه بخواهی، تو را چه ترک و چه تازی چو تیغ و درعه بگیری، تو را چه کرد و چه دیلم
دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت، مؤسسه آموزش عالی دیلمان و مؤسسه آموزش عالی کوشیار و مؤسسه آموزش عالی کادوس از دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی غیردولتی برتر، واقع در گیلان هستند.
مناطق ویژه اقتصادی عبارتند از: منطقه ویژه اقتصادی بوشهر (شهرستان بوشهر)، منطقه ویژه اقتصادی پارس (شهرستان عسلویه) و منطقه ویژه اقتصادی شمال استان بوشهر (شهرستان دیلم).
۳. ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ گیلان و دیلمستان، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۷ش
شه دیلمان را بفرمود شاه که دستش ببند و نکوهش مخواه
ازین نامور نامداران شهر علی دیلمی بود کو راست بهر
صف به صف استاده پیر و کودک و برنا کش بکش آماده ترک و تازی و دیلم
هر که لفظی بهم آرد نشود همسرمن کل کجا، دیلم گردد بکلاه شالی
نوا خواست از گیل و دیلم دوصد کزان پس نگیرد یکی راه بد
مهمان و جراخوار قصر اویند با قیصر و خاقان امیر دیلم
اسلم بن عمر دیلمی ، سلیمان، سلیمو یا اسلم دیلمی از موالی و کاتبان حسین بن علی بود. اسلم همواره به همراه حسین بن علی بود و در واقعه کربلا کشته شد.
با دیلمان پلاس گری اشتلم کند گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ
ابوکالیجار مرزبان ملقب به عزالملوک، عمادالدین، عماد لِدین ﷲ و عمادالدوله، امیر آل بویه در فارس (۱۰۲۴–۱۰۴۸)، کرمان (۱۰۲۸–۱۰۴۸) و عراق (۱۰۴۴–۱۰۴۸) بود. وی فرزند ارشد سلطان الدوله دیلمی بود.
همه گیل و دیلم گروها گروه همه بسته درهم بکردار کوه
جهان‌سالار عادل انکیانو سپهدار عراق و ترک و دیلم