دمشقی. [ دِ م ِ / م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به دمشق. ( ناظم الاطباء ). || نام نوعی شمشیر. ( نوروزنامه ). دمشقی. [ دِ م َ ] ( اِخ ) یکی از مترجمین و نقله کتب است در قرون اولیه اسلامی عربی. ( از الفهرست ابن ندیم ). دمشقی. [ دِ م ِ / م َ ] ( اِخ )شمس الدین ابوعبداﷲ محمدبن ابی طالب انصاری دمشقی صوفی ، معروف به شیخ ربوة. یکی از اعجوبه های زمان خود بود و در بیشتر علوم آگاهی و نوشته هایی داشت. از آثار اوست : 1 - السیاسة فی علم الفراسة. 2 - نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر. او به سال 654 هَ. ق. متولد شد و به سال 727 درگذشت. ( از معجم المطبوعات مصر ). دمشقی. [ دِ م َ ] ( اِخ ) صدرالدین ابوعبداﷲ محمدبن عبدالرحمان دمشقی عثمانی شافعی. قاضی القضاة سرزمین سغد و از مؤلفان بود. او راست : رحمة الامة فی اختلاف الائمة ( در فروع فقه شافعی ) و آن را به سال 780 هَ. ق. بپایان رسانده است. ( از معجم المطبوعات مصر ).
جملاتی از کاربرد کلمه دمشقی
ابوالقاسم علی بن حسن دمشقی شهرتیافته به ابن عساکر (۱۱۰۵–۱۱۷۶م) محدث برجسته و تاریخنگار شامی در سدهٔ ششم هجری بود که در حجاز، شام، خراسان و عراق حدیث آموخت و به «حافظ ابنِ عساکر» شهرت یافت؛ همانند حاکم نیشابوری و خطیب بغدادی، او نیز تاریخی برای دمشق و مشاهیر آن نگاشت.
ابوعمران عبدالله ابن عامر دمشقی از قراء سبعهاست. او در زمان عمر بن عبدالعزیز و قبل و بعد از آن، امام مسجد دمشق (مسجد جامع اموی) و قاضی و پیشوای آنجا بوده و از معمرترین قراء سبعه به شمار میرود. او در سال ۱۱۸ هجری قمری درگذشت.
کمالالدین عبدالواحد زَملَکانی (؟ - ۱۲۵۳م) (نسب: عبدالواحد بن عبدالکریم بن خلف بن نَبهان انصاری دمشقی) نویسنده، ادیب، شاعر، قاضی و فقیه شافعی شامی در سدهٔ هفتم هجری بود.
ابراهیم بن سلیمان قُرشی، مجوّدِ دمشقی شهرتیافته به جمالالدین بن نجّار (۱۱۹۴ - ۱۲۵۳م) ادیب و شاعر شامی در سدهٔ هفتم هجری بود.
از آن دو گروه مطرود که تولا بدین طایفه کنند و ایشان را به ضلالت خود با خود یار دارند، یکی تولا به ابی حُلمان دمشقی کنند و از وی روایات آرند؛ به خلاف آن که در کتب مشایخ ازوی مسطور است و اهل این قصه مر آن پیر را از ارباب دل دارند؛ اما آن ملاحده وی را به حلول و امتزاج و نسخ ارواح منسوب کنند و دیدهام اندر کتاب مقدمی که اندر وی طعن کرده است و علمای اصول را نیز از وی صورتی بسته است و خدای عزّ و جلّ بهتر داند از وی.
کی بیمزه مانیم چو در مزه درآییم دروازه شرقی سویدای دمشقیم
کتیبه به خط نستعلیق در بالای ضلع شرقی مرقد قرار گرفته که حاوی این عبارت میباشد: این مرقد شریف امامزاده هادی بن سراوین ابن امام موسی کاظم (ع با یک خواهرش زینب خاتون در اینجا شهید و مدفون میباشند و قاتل ایشان منصور دمشقی.
ابوعمرو دمشقی گوید رضا برداشتن جزع بود اندر هر حالی که باشد.
و هم گفت: کی بر قدر انبساط منزل توان. شیخ الاسلام گفت: که میگویم کی بر قدر منزل انبساط منزل توان و هم یحیی گوید: که اهل معرفت وحشی اللّهاند، در زمین باکس موانست نکنند. یحیی گوید: کی حقیقت محبت آنست کی به بر نیفزاید و بجا بنکاهد. و جنید گوید: المحبة میل بلا نیل. بوخری دمشقی گوید: اذا سقرت المحبة اذهلت. از خود باز ماند و بیخود گردد.
«و از ایشان بود ابوعلی احمد بن محمّد الرودباری رَحْمَة اللهِّ عَلَیْهِ، بغدادی بود و به مصر مقیم بود و وفاة وی آنجا بود اندر سنهٔ نیّف و عشرین و ثلثمایه. صحبت جنید و نوری و ابن جلّا و این طبقه کرده بود و ظریفترین پیران بود. ابوالقاسم دمشقی گوید ابوعلی رودباری را پرسیدند که چه گوئی اگر کسی ازین ملاهی سماع کند و گوید مرا این حلالست که من به درجهای رسیدهام که اختلاف احوال اندر من اثر نکند؟ گفت: آری برسید ولکن به دوزخ.»
ای آنکه بر سر نی دمساز راه عشقی در کوفه یا دمشقی
شیخ الاسلام گفت: کی بوبکر کتانی را شاگرد مصطفی میگفتند، از بس که ویرا بخواب دیدی، و معلوم بود که کدام شب یا روز از ایام، سوالها کردندی از وی آن سوال از مصطفی بپرسیدی در خواب و جواب بستدی. وقتی مصطفی ویرا گفت: کی هر که هر روز چهل و یکبار بگوید: یا حی یا قیوم یا لا اله الا انت، چون دلها بمیرد دل وی نمیرد. شیخ الاسلام گفت: که شیخ بوالقاسم دمشقی گوید استاد سلمی: که از کتانی پرسیدم: که علم تصوف چیست؟ گفت: کمینه آنست، که تو در نیاوی و یکی از باحفص حداد پرسید: کی صوفی که بود؟ جواب داد: که صوفی نپرسد کی صوفی که بود؟
ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم جانداده و دلبستهٔ سودای دمشقیم
خود شهید اول دربارهٔ انگیزه تألیف این کتاب در مقدمه آن میگوید: «من این کتاب را به درخواست بعضی از دینداران نوشتم» و شهید ثانی در توضیح آن میگوید: «این شخص شمس الدین محمد آوی است، که از نزدیکان و یاران سلطان علی بن مؤید پادشاه خراسان و اطراف آن بود. تا این که تیمور لنگ بر قلمرو سلطان علی بن مؤید مسلط شد و او را جبراً با خود برد و حدود سال ۷۹۵ ق وفات یافت… شهید اول کتاب لمعه دمشقیه را در دمشق در مدت هفت روز، بنا بر نقل فرزند بزرگوارش ابوطالب محمد برای او نوشت و تنها منبعی که در مدت تألیف آن در اختیار داشته «مختصرالنافع» تألیف محقق اول بوده است.»
ابن قلانسی (عربی: ابن قلانسی، ابویعلی حمزه بن اسد بن علی بن محمد تمیمی، مورخ، ادیب و دیوان سالار دمشقی، ملقب به الرئیس الاجل، الشیخ العمید و عمیدالدین میباشد. کتاب تاریخ دمشق اثر وی است
از باب فرج دوری و از باب فرادیس کی داند کاندر چه تماشای دمشقیم
صفت اهل تصوف: شرط اهل تصوف و ادب و مردمی این قوم خود یاد کرده آمده است، استاد امام ابوالقاسم عبدالکریم قشیری در کتاب رسایل آداب التصوف و شیخ ابوالحسن المقدسی در بیان الصفا و ابومنصور الدمشقی در کتاب عظمة و على واحدی در کتاب البیان فی کشف العیان یاد کرده است و من به تمامی شرط این طریقت یاد نتوانم کرد درین کتاب، که از مشایخ یاد کردهاند در کتابهای دیگر و غرض درین کتاب مرا پند دادنست و روزبهی جستن است، ولکن شرط تنبیه بهجای آوردم، تا اگر با این گروه مجالست کنی {نه} تو بر ایشان گران باشی و نه ایشان بر تو و شرط جوانمردی این قوم باز نمایم، از بهر آنکه بر هیچ طایفه آن رنج نرسد در زندگانی کردن به حق و حرمت که به این طایفه، که خود را برتر و بهتر از همه خلق بوینند و شنودم که اول کسی که طریقت کشف کرد عزیز پیغامبر بود، علیه السلام، تا بدانجا رسید که جهودان لعنهم الله او را ابن الله گفتند، {خاک در دهان ایشان باد و شنیدم نیز که در ایام رسول اصحاب صفه دوازده کس بودند مرقع پوش و رسول با ایشان به خلوت بسیار نشستی و آن قوم را دوست داشتی}؛ پس کار جوانمردی این طایفه دشوارترست از طایفههایدیگر و ادب و جوانمردی درین دو گروه از دو گونه باشد: یکی خاصه فقراء تصوف را بود و دیگر محبان را و هر دو را یاد کنیم و بدان تمامترین درویشی آنست که مادام مجرد باشی و تجرید {و} یگانگی عین تصوف است.
بر مُصحفِ عثمان بنهم دست به سوگند کز لولوی آن دلبر لالای دمشقیم