دلیرانه
معنی کلمه دلیرانه در فرهنگ عمید
۲. (قید ) از روی دلیری و شجاعت.
معنی کلمه دلیرانه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه دلیرانه
دلیرانه تازند بر فیل مست که با شیر این بیشه این نشئه هست
پس دلیرانه سوی هندوستان بربست رخت با محمدشاه هندی کرد چندین رزم سخت
هم از ره چو در تاخت سوی پلیدی دلیرانه بردشمن آوا کشید
در نتیجه، همه مردان شهر ختنه شدند اما در سوم روز که «مردانگیشان ضعیف شده بود»، دو پسر یعقوب، لاوی و شمعون، به شهر تاختند و «دلیرانه… همه مردان را کشتند.» سپس شهر را غارت کردند، گلههایشان را برای خود برداشتند و زنان و فرزندانشان را به اسیری گرفتند. یعقوب سپس به لاوی و شمعون میگوید ما تعدادمان کم است و حال آنان جمع خواهند شد و ما را میکشند، اما پسرانش پاسخ میدهند که موضوع «ناموسی» بودهاست.
دلیرانه در پهنه جستی نبرد به زیرش یکی اسب گیتی نورد
سه حمله به لشگر دلیرانه برد هزاری که از تیغ او جان سپرد
خویش را بس که دلیرانه زدم بر دریا لرزه چون موج بر اندام فکندم پل را
دلیرانه بازو برافراختند سنان بر کشیدند وتیغ آختند
دومرد غفاری ز یاران شاه دلیرانه جستند رزم سپاه
این همه خون دل خلق دلیرانه مریز عاقبت سیل شود قطره چو پیوست به هم
گریزانده، دی را به کوه وکمر دهد عرض لشکر، دلیرانه گل