معنی کلمه دفاع در لغت نامه دهخدا
دفاع. [ دَف ْ فا ] ( ع ص ) سخت دفع کننده : رجل دفاع عن عرضه ؛ مردی ناموس پرست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کثیرالدفع. ( اقرب الموارد ). || کسی که استخوان کاسه را یک سو کند تا بجای وی گوشت پاره آید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
دفاع. [ دِ ] ( ع مص ) دور کردن از کسی. ( از منتهی الارب ). دور کردن. ( دهار ). دفع کردن از کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از ترجمان القرآن جرجانی ) ( از اقرب الموارد ). || همدیگر را راندن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غیرمُدافَع. هرگاه در سروری او مزاحم ورقیبی نباشد. ( از اقرب الموارد ). || دارادار کردن حق کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مماطله کردن حق کسی را. ( از اقرب الموارد ). || یاوری کردن و حمایت کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || حریص و آزمند شدن و فرورفتن در کاری. ( از اقرب الموارد ). مُدافعة. و رجوع به مدافعة شود. || دفع شر. ( ناظم الاطباء ). || از دستبرد دشمن ( انسان ، حیوان ) حفظ کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || بازداشتن. پس زدن.
- ساز و کار ( مکانیسم ) دفاع ؛ اصطلاحی در پسیکانالیز ، حاکی از رفتاری که لاعَن ْشعور برای دفاع از محکومیت یا انتقاد خیالی یا احتمالی از شخص سرمیزند. اینگونه رفتار انحاء مختلف دارد از قبیل : توجیه ( تعویض محرکات غیراجتماعی با آنچه مقبول عموم است )، تکبیت ( ممانعت از اشتغال خاطر به افکار پریشان کننده )، ترجیع ( بازگشت به رفتار کودکانه و دلخوشی های بچگانه )، تجسم ( منسوب داشتن انگیزه هایی که مورد قبول خویشتن واقع نشده به دیگران )، تمثل ( ازآن ِ خود تلقی کردن امیال و اهواء دیگران )، تعالی ( «لیبیدو» را متوجه به مقاصد مفید و مثبت کردن )، تقلیب ( ظاهر شدن تنازعات روحی بصورت علائم جسمی ). ( دایرةالمعارف فارسی ).
|| ( اصطلاح فقه ) در مقابل جهاد است و آن در موقعی است که دشمنان بر مردم مسلمان هجوم آوردند و حمله نمایند، و آن بر همه افراد واجب است. دفاع از حقوق اولیه هر فردی است جهت حفظ مال و جان و عرض و ناموس خود. ( از فرهنگ علوم نقلی ، از شرح لمعه ج 2 ص 325 ). || ( اصطلاح حقوق ) پاسخ طرف مقابل در هر دعوی. ( فرهنگ فارسی معین ). ادعای طرف مقابل دارنده دعوی در مقابل تعقیب.رجوع به دعوی در همین لغت نامه و به فرهنگ حقوقی شود.