معنی کلمه دستگاه در لغت نامه دهخدا
که پیروزگر باد همواره شاه
بافزایش دانش و دستگاه.فردوسی.خداوند پیروزی و دستگاه
خداوند کیوان و بهرام و ماه.فردوسی.به مردی و پیروزی و دستگاه
به فر و به برز و به تخت و کلاه.فردوسی.کند تخمه سام نیرم تباه
شکست اندر آرد بدین دستگاه.فردوسی.برین تخت زر چون نشسته ست شاه
به داد و به پیروزی و دستگاه.فردوسی.کزویست پیروزی و دستگاه
هم او آفریننده هور و ماه.فردوسی.همی گفت هرکس که راند سپاه
خرد باید و مردی و دستگاه.فردوسی.ز داد و ز فر و ز اورنگ شاه
وزآن روشنی بخت و آن دستگاه.فردوسی.که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه.فردوسی.شد آن پادشاهی و چندان سپاه
بزرگی و مردی و آن دستگاه.فردوسی.اگر نیستی داد بهرام شاه
مراو را کجا ماندی دستگاه.فردوسی.سکندر فروماند ازآن جایگاه
وزآن فر و اورند و آن دستگاه.فردوسی.کجا آن جهان جستن ساوه شاه
کجا آنهمه گنج و آن دستگاه.فردوسی.هرآنکس که بودی ورا دستگاه
ببستی به شهر اندر آئین براه.فردوسی.کنون شاه خاقان نه مردیست خرد
همش دستگاهست و هم دستبرد.فردوسی.برآنم که او را ز هرسو سپاه
بیاید که هستش چنین دستگاه.فردوسی.همش دستگاه است و هم دل فراخ
یکی کلبه سازید در پیش کاخ.فردوسی.نبینم سزای کسی در سپاه