درگیر

معنی کلمه درگیر در لغت نامه دهخدا

درگیر. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) گرفتار. دُچار. || ( نف مرکب ) درگیرنده. مؤثر. || موافق. سازگار :
صحبت ما و تو ناصح هیچ جا درگیر نیست
جای ما در بزم او خالی بود یا جای تو.اثر ( از آنندراج ).
درگیر. [ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ایسین بندرعباس و مشهور به درگور. رجوع به درگور شود.

معنی کلمه درگیر در فرهنگ معین

(دَ ) (اِمر. ) ۱ - گرفتار. ۲ - مشغول . ۳ - آغاز زد و خورد.

معنی کلمه درگیر در فرهنگ عمید

گرفتار، گیرافتاده.
* درگیر شدن: (مصدر لازم )
۱. گرفتار شدن.
۲. آغاز شدن زد و خورد.
۳. افروخته شدن آتش جنگ و نبرد.

معنی کلمه درگیر در فرهنگ فارسی

گرفتار، گیرافتاده، گرفتارشدن، افروخته شدن
دهی است از دهستان ایسین بندر عباس و مشهور به درگور
( اسم ) ۱ - گرفتار . ۲ - مشغول . ۳ - آغاز زد و خورد .

معنی کلمه درگیر در ویکی واژه

گرفتار.
مشغول.
آغاز زد و خورد.

جملاتی از کاربرد کلمه درگیر

مگر هرکه درگیرد این راه پیش فرامش کند راه گفتار خویش
جان می دهم از بهر وصالت عمریست ای نور دو دیدگان اگر درگیرد
خواهی که روشنت شود احوال درد ما درگیر شمع را وز سر تا به پا بپرس
گر زلال شب وصلت بزنی بر دل ما دلبرا زآتش عشق تو جهان درگیرد
بسیار به عجز گاز را دم دادم هم درگیرد که آتشین است دمم
پنهان ز فرید برد دل شاید گر ماتم آشکار درگیرم
گل چو درگیرد چراغ از شمع کافوری صبح بلبل شوریده چون پروانه ناپروا شود
نگاهی از درون به درگیری اسرائیل و فلسطین است.
خاک پای تو پر تسبیح به رخ در عالم خط دست تو چو تعویذ به بر درگیرم
قمری از سرو چو آهی بزند سوخته وار فاخته ناله به آهنگ دگر درگیرد
چون الفت عشق با خرد درگیرد؟ گازر به هوای تیره کی صاف شود؟
هنر انتزاعی غیرواقع‌گرا است. هنر انتزاعی حد و مرزی ندارد و درگیر اصول و قوانین مشخصی نیست.